گفتوگوی ایبنا با برگزیده بخش «آتیه داستان ایرانی» جایزه جلال؛
دعواهای جدی در تعریف از ادبیات دینی وجود دارد
1 بهمن 1397 ساعت 8:01
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در قم - یونس عزیزی: محمدعلی رکنی نویسنده رمان «سنگی که نیفتاد» که اخیراً به چاپ سوم رسیده است و در هفدهمین دوره جایزه شهید حبیب غنیپور هم به عنوان کتاب برگزیده انتخاب شد، کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی خوانده است. برای نخستین بار جایزه جلال آلاحمد به مناسبت چهل سالگی انقلاب اسلامی برگزیدگان بخش ویژه خود را به رایگیری عمومی گذاشت و مخاطبان ادبیات توانستند از میان بیست نفر بخش «آتیه داستان ایرانی» نویسنده برتر خود را انتخاب کنند. رُکنی یکی از برگزیدههای این بخش از جایزه جلال بود. به بهانه کسب این جایگاه و با محوریت رمان «سنگی که نیفتاد»، با نویسنده این کتاب به گفتوگو نشستیم که ماحاصل این گپ و گفت، از نظر مخاطبان میگذرد:
مایلم گفتوگو را از اینجا شروع کنیم که شما به عنوان یک طلبه چطور به داستاننویسی روی آوردید؟ آیا قبلاً در این مسیر آموزشی دیده بودید؟
خواندن همواره با من بوده است. از همان سالهای اول طلبگی یک دستم رمان بود و دست دیگرم کتب حوزوی. این خوانندهها بودند که من را هُل دادند سمت نوشتن. اندک اندک نوشتن را عرصهای یافتم که میتوانستم خودم را کشف کنم. اوایل بیشتر دل نوشتههای شخصی داشتم و بعدها به داستان روی آوردم.
پس ورود شما به جهان داستان از قبل شکل گرفته بود؟
بله. من قبل از گذراندن دورههای نویسندگی، داستان مینوشتم. اما دورههای آموزشی مدرسه اسلامی هنر کمک بسیاری به من کرد.
به مدرسه اسلامی هنر اشاره کردید. از کی با مجموعه مدرسه اسلامی آشنا شدید؟
من سال 90 وارد این مدرسه شدم. آن زمان دوستانی در مدرسه فعالیت داستانی داشتند که خودشان شیفته داستان بودند. بیشتر و مهمتر از بحث آموزش، دوستی و صمیمتی بود که بین ما شکل گرفت و البته به داستاننویسی من کمک کرد.
از مدرسه اسلامی هنر بیشتر برایمان بگوئید. چه تاثیری در نوشتن شما گذاشت؟
هنوز با مدرسه ارتباط دارم. فکر میکنم یکی از بهترین جاهایی که آموزش داستان نویسی را به صورت حرفهای دنبال میکند، مدرسه اسلامی هنر است. تقریباً نویسنده قابل توجهی نبوده که پایش به این مدرسه باز نشده باشد. این فرصت در جاهای دیگر کمتر به وجود میآید.
به نظر شما از دورههای آموزش داستان نویسی، داستان نویس درمیآید؟
داستان نویس میشود تربیت کرد اما نویسنده نه. تربیت به این معنا که میشود خم و چم داستان نویسی را آموزش داد. اما این آموزش کافی نیست و تنها مقدمهای است برای نویسنده شدن.
یعنی آموزش لازمه کار است؟
بله. هیچکس از آموزش بینیاز نیست و لازم است یک بار هم که شده نویسندگی را از دور نگاه کرد. مکاتب را خواند و عناصر را فهمید. حتی آموزش باید به روز و کامل باشد. اما قطعاً برای نویسنده شدن کافی نیست. بعد از آموزش کسی که نویسنده است، خودش راهش را پیدا خواهد کرد.
ما تا قبل از رمان «سنگی که نیفتاد» داستانهای کوتاه خوبی از شما خوانده بودیم. در این بخش هم موفقیتهایی را کسب کردهاید و داستانهایتان برگزیده جشنوارههای مختلف شدهاند. محمد علی رکنی را باید به عنوان نویسنده داستانهای کوتاه بشناسیم یا رماننویس؟
اوایل داستان کوتاه مینوشتم و یک مجموعه هم دارم که دنبال فرصت مناسب برای چاپ آن هستم. اما بعد از نوشتن رمان، جهان خودم را در رمان پیدا کردم و دوست دارم رمان بنویسم تا داستان کوتاه.
چه اتفاقی برای نویسندهای مثل شما میافتد که قالب داستان کوتاه یا رمان را برای نوشتن انتخاب میکند؟
بهتر است از کمی عقبتر سئوالتان را پاسخ دهم. نوشتن برای من یعنی فهمیدن یا کشف چیزی که این میتواند اجتماعی دینی، اخلاقی یا هر نوع دریافت دیگری از هستی باشد. بعد نوعی به وجد آمدن است از اشتراک آن با دیگران. بعد داستان در ذهنم شکل میگیرد و شخصیتهایی پدید میآید که مدام میگویند ما را بنویس. مجموعه این روند است که مشخص میکند که باید داستان کوتاه بنویسم یا رمان. اینکه رمان مینویسم به این خاطر است که روند شکل گرفته در قالب داستان کوتاه جا نمیگیرد و نیاز به مجال بیشتری دارد.
جهان داستانی محمدعلی رکنی از کجا نشأت میگیرد؟
از تجربیات زیستهام؛ تجربیاتی که برگرفته از کتابها، سفرها، لذات، غم و شادیها و دهها چیز دیگر که به هم آمیخته میشوند. همانطور که گفتم مجموع اینها گاهی سئوال، ترس، و گاهی کشف برایم دارد که همان میشود جهان داستانیام.
برویم سراغ «سنگی که نیفتاد»؛ ایده اولیه این رمان چگونه در ذهنتان شکل گرفت؟ مختصری از ایده نگارش آن برایمان بگویید.
ببینید! این رمان را چهار سال پیش نوشتم و آن موقع مسئله شک و یقین خیلی برایم سئوال بود و مهم. مدام مردمی را میدیدم که به خاطر اجابت نشدن بعضی از دعاهایشان شکوه داشتند و به نوعی با خدا قهر میکردند. بعد فکر کردم باید یک نفر را بنویسم که به عمق شک برود و با خدایی که اجابتش نکرده، درگیر شود؛ یک درگیری که در تمام زندگیاش ظهور پیدا کرده است.
برای نوشتن رمان با مشکلی هم برخوردید؟ از سختیهای کار برایمان بگویید.
هر کاری سختیهای خودش را دارد. من میدانستم دارم روی دو مرز حساس قدم میزنم، یکی شک بود و دیگری شعار. اگر دُز شک بالا میرفت، ممکن بود اثرات منفی بر جای بگذارد و اگر زیادهروی میکردم، کار شعاری میشد و مخاطب را پس میزد. در کنار همه اینها باید حواسم میبود که مخاطب از خواندن لذت ببرد و غرق در جهان داستان هم بشود.
اهل بازنویسی هم هستید؟
بله. به نظرم کار با بازنویسی پختهتر میشود.
چند بار این رمان را بازنویسی کردید؟
چهار بار. البته دو بار آخر بیشتر جزئی بود.
«سنگی که نیفتاد» اثری است كه هم از سوی مخاطبان مورد استقبال واقع شده و هم از سوی منتقدان. جوایزی را هم به خودش اختصاص داده است، از جمله جایزه داستاننویسی طلاب و جایزه شهید غنی پور. به نظر شما این «خطوط غیرموازی» چگونه به هم رسیدند؟
فکر میکنم من مخاطب این سئوال نیستم و حتماً جواب کاملی نخواهم داد. اما اجمالاً چیزی که به ذهنم میرسد، این است که مورد استقبال مخاطب بود چون که تعلیق داشت و کشمکش. تعلیق همیشه مخاطب را دنبال خودش میکشاند و او را راضی نگه میدارد و چیزی که نگاه مثبت منتقدین را به دنبال داشت، بنا بر آنچه بنده از زبان خودشان شنیدهام، چندصدایی بودن کار و داشتن لایههای متعدد بود.
به تعلیق و کشش اشاره کردید. مایلم کمی درباره ریتم و ضربآهنگ داستان بپردازیم. داستان از ریتم خوبی بهره میبرد و به نظر میرسد آگاهانه این کار شکل گرفته است. چقدر این نکته را درست میدانید و چقدر برای شما مهم بود؟
شما درست اشاره کردید. ریتم، خیلی مهم است و در این رمان کمک زیادی به من کرد. در «سنگی که نیفتاد» فراز و نشیبها زیاد بودند و واقعاً ریتم و تمپو از بهترین ابزاری بودند که میتوانستم در انتقال احساس از آنها بهره ببرم.
کمی بیشتر به محتوای اثر بپردازیم؛ چگونه به موضوع داستان و فضای درونی آن رسیدید. آیا از همان ابتدا میخواستید رمانی با فضای دینی بنویسید یا نه؟
فکر کنم پیشتر پاسخ این سوال را دادم. در من یک روندی شکل میگیرد و بعد مینویسم و اصلاً به دینی بودن و یا چیز دیگری در زمان نوشتن فکر نمیکنم. بگذارید به یک مسئله مهم اشاره کنم؛ لایههای کار هر نویسندهای از ناخودآگاه نویسنده است که فرصت ظهور پیدا میکنند. من شخصیت و زیست نویسنده را مهمتر از هر چیزی میدانم. این باورها و تجربیات نویسنده است که آگاهانه یا غیرآگاهانه بروز پیدا میکند.
به هر حال کار شما یک اثر دینی و مذهبی تلقی میشود. درباره دغدغهتان در مورد دین بفرمایید.
مسئله دین همواره برایم مهم بوده است. هر کسی که اهل تفکر باشد، یک جایی با دین درگیر میشود. خود دین هم ادعا دارد که داخل مغازهاش برای خیلی از مسائل اساسی بشر مثل خالق، مرگ، آخرت، اخلاق، سعادت و دهها مسئله مهم بشری حرف دارد. وقتی شما دست روی مسئلهای میگذارید که دین در آن باره حرفهای زیادی دارد، آن مسئله را به چالش میکشید، سوای اینکه اثر چه جهتی میگیرد. بدیهی است که منتقدین کار را یک اثری دینی بدانند. مولانا حرف خیلی جالبی دارد. میگوید همه مشغول خدا هستند، عدهای با پرستش و عدهای با انکار. به هر حال هر دو گروه درگیر خدا هستند و بازار خدا همیشه داغ است.
باید اذعان کرد که از این دست رمانها که مسئله دین داشته باشند و به صورت جدی به این موضوعات بپردازند، کم است. رمانهایی پیدا میشود که مسئلهای از دین را بیان میکنند اما خیلی سطحی و شعاری به آن میپردازند و از فضای جدی ادبیات دوراند. چرا رمانهای جدی که مساله دین دارند، در ادبیات داستانی اندک است؟
این مباحث از جمله مسائلی نیستند که نویسنده را تشویق کند به آن سمت و سو برود. باید خیلی پیشتر از نوشتن چنین مباحثی، مسئلهی نویسنده شود. باید با سوال، شک، جواب، ترس و... روبرو شود از آن بگذرد یا در حالی که مهمترین مسئله زندگیاش شده در آن باره بنویسد. اگر غیر از این باشد، چیز دندانگیری نمیشود. شما الان میتوانید رمانهای زیادی پیدا کنید که مدعی رمان دینی هستند اما در سطحیترین لایحههای دین باقی ماندهاند.
علت دیگر آن تقلید نابجا از ادبیات غرب است. ما تا زمانی که از سنت خودمان ننویسیم، حرف نویی ارائه نخواهیم داد. در بهترین حالت تقلید دست دومی خواهیم داشت. حتی آنچه برای غرب جالب خواهد بود، این است که ما از خودمان بگوییم. در واقع ریشه در سنت داشته باشیم و قلممان مدرن باشد.
آیا در این روزگار، رمان دینی میان مخاطبان از جایگاه خاصی برخوردار است؟
هر اثر هنری که حرفی برای گفتن داشته باشد و از هنر حظی برده باشد، حتماً جایگاه خودش را پیدا خواهد کرد.
تعریفتان از ادبیات دینی چیست؟
همانطور که میدانید سر این موضوع دعواهای جدی وجود دارد. عدهای به خاستگاه رمان و ذات شک آفرین آن اشاره میکنند و رمان را اساساً با ذات دین که با یقین سر و کار دارد، متضاد میدانند. همچنین برخی مدعی هستند متر و معیار دقیقی برای اندازهگیری داستان دینی وجود ندارد. عدهای هم سفت و سخت بر وجود رمان دینی پافشاری میکنند و برای اثبات ادعای خود، رمانهای دینی معرفی میکنند.
سوای این دعواها فکر میکنم نباید زیاد سخت گرفت. همانطور که وقتی رمانی هسته اصلی آن عشق است، میشود رمان عشقی، وقتی هسته اصلی آن تعقیب و گریز پلیسی است، میشود جنایی یا همان پلیسی، یک اثری هم وقتی در شاکله خود به مفاهیم دینی پرداخته، میتوان به آن عنوان رمان دینی را اطلاق کرد. حالا ممکن است یک احساس دینی باشد، یک مسئله اخلاقی مهم از منظر دین باشد یا حتی امری از امور شرعی دین. در اینجا ما کاری به جهتگیری یا بهتر بگویم نتیجهگیری نداریم، این رمان را از این جهت که پا در کفش دین کرده، دینی میدانیم. البته مسئله کیفیت و عمق مثل هر نوع رمان دیگر به نویسنده برمیگردد.
خودتان فکر میکنید که زیست طلبگی و تحصیلات حوزوی تا چه حد بر داستاننویسی شما تاثیر گذاشته است؟
بسیار زیاد. آدم هوشیار در حوزه آزاداندیش بار میآید. چون میبیند به راحتی میتوان به قطعیترین نظریات هم نقد وارد کرد و هر حرفی را نپذیرفت. در انتخاب استاد، آزاد است. با اساسیترین مسائل دینی و معنوی درگیر میشود. دین را عمیقاً مورد بررسی قرار میدهد. حوزه، ریشه در سنت دارد. همواره آدمهای مهمی داشته که تاثیر فراوانی در شکلگیری آرا و اندیشههای مردم داشتهاند. اکثر اندیشمندان ما از حوزه تغذیه کردهاند. زبان عربی را که زبان قرآن است، آموزش میدهد و خود این مسئله نکته کمی نیست. ببینید! وقتی یک نویسنده طلبه و یک نویسنده غیرطلبه میخواهند با قرآن به عنوان یک کتاب مقدس مواجهه داشته باشند، چقدر تفاوت وجود دارد. یک نکته مهم دیگر وجود دارد که اکنون مجال گفتن آن نیست؛ مثلا ً همین مواجهه طلبه با مردم را ببینید. دنیایی از تجربههای بیان نشده است.
از «سنگی که نیفتاد» عبور میکنم. شما در بخش «آتیه داستان ایرانی» در جایزه جلال برگزیده شدید. تحلیلتان را نسبت به اینگونه جوایز بفرمایید.
اگر نویسنده، رمان را برای جایزه بنویسد، از همان لحظه، تمام شده است. نویسنده باید کار خودش را انجام دهد و آن نوشتن است. وقتی نویسندهای که به او جایزه نمیدهند، خشمگین میشود به ساحت نویسندگی خودش ظلم کرده است. نکته دیگر آنکه متولیان حمایت و معرفی نویسنده نباید این نگاه را داشته باشد و بگویند نویسنده وظیفهاش نوشتن است. آنها باید متمرکز به وظیفه خود باشند و بدون لحاظ سلیقه، اثر خوب را حمایت و معرفی کنند. فکر میکنم این کار معیوب انجام میشود. باید توجه داشته باشند اگر وظیفه خود را معیوب انجام دهند، هم به نویسنده هم به جامعه کتابخوان ظلم کردهاند. فرض کنید کتابی جایزه بگیرد که در حد معیارهای جایزه نیست علاوه بر اینکه حق نویسنده دیگری نادیده گرفته شده است، مخاطب هم وقتی ملاحظه کند که کتاب برگزیده شایسته نبوده، اعتمادش از بین میرود. قبلاً هم گفتهام بخش آتیه داستان ایرانی جایزه جلال یک آزمون و خطاست که جایزه جلال انجام داده است. الان صحبت کردن درباره آن دقیق نیست.
به عنوان سوال پایانی آیا در حال حاضر هم کتابی در دست نگارش یا چاپ دارید؟
بله. در حال بازنویسی پنجم یک رمان هستم که به زودی آن را دست ناشر خواهم داد. امیدوارم که از کار قبلیام جلوتر رفته باشم و مخاطبم را راضی نگه دارم.
کد مطلب: 270310
آدرس مطلب: http://www.ibna.ir/fa/doc/longint/270310/دعواهای-جدی-تعریف-ادبیات-دینی-وجود
ایبنا
http://www.ibna.ir