شنبه, 03 آذر,1403

همه مطالب

مقالات

سختی و مشکلات در دل یک خانوادۀ گسترده، یا حل می‌شود یا قابل تحمل.
 

سختی و مشکلات در دل یک خانوادۀ گسترده، یا حل می‌شود یا قابل تحمل.

به نوجوانی شخصیت دادم که توسط نوجوان‌های همسن و سالش شناخته شده و قابل درک است. این نوجوان در میان دیگران رفتارهای مختلف خودش را دارد، سعی ندارد مثل اطرافیان رفتار کند. جریان عادی زندگی او را با خود همراه می‌سازد. در این جریان هم مرگ هست و هم زندگی. طبیعی است میثاق در این میان تلاش خواهد کرد خودش باشد.
یکشنبه، 16 تیر 1398 | Article Rating

 

به نام خدا


 

مصاحبه محمدقائم خانی با حسین قربان‌زاده

 

تبریک عرض می‌کنم بابت چاپ کتاب. به نظرم خواندن این کتاب تجربه جالبی است. مدام خواندن از مرگ و بحث‌های خاص در یک کتاب نوجوان، تجربه جالبی بود. نه در یک وضعیت روشنفکرمأبانه، بلکه در دل حوادث و متن زندگی. این متن چطور به دست آمد؟

روزی در کانون کتاب قصۀ زندگی، نوشتۀ میسکا مایلز، را برای بچه‌ها می‌خواندم. چند نفر از والدین هم گوش می‌دادند. در پایان مادری پیشم آمد و گفت: برای بچه‌ها گفتن از مرگ زود نیست؟ جواب دادم: نه، ولی همواره برایم به عنوان یک پدر، مربی و نویسنده دغدغه بود، چه زمانی و چگونه از مرگ باید برای کودکان گفت؟

زمانی به عنوان نوجوان به مرگ فکر می‌کردم، خیلی زیاد. یادم می‌آید بشدت نگران بودم، می‌ترسیدم اگر اشتباه یا گناهی مرتکب شوم عقوبت آن کار مرگ مادرم باشد، بخشی از این هراس و نگرانی در رمان «روی سیم تار» مشهود است. از طرفی خودم دو پسر نوجوان دارم، با دهها دختر و پسر نوجوان هر روز در ارتباط هستم، دغدغه آنها را می‌بینم و می‌شناسم، همین باعث می‌شود مسائل دنیای نوجوان‌ها برایم قابل درک باشد. برای همین از مرگ گفتن برایم مهم بود و البته چگونه گفتن مهم‌تر.

همیشه اعتقاد دارم سختی و مشکلات در دل یک خانوادۀ گسترده یا حل می‌شود یا قابل تحمل، حتی مسائلی که به شدت جنبه شخصی دارد مثل مسئله‌ای به بزرگی مرگ. میثاق را از تهران، از کنار پدر و مادری درگیر، آوردم شهرستان، بین خانواده‌ای شلوغ. نبض زندگی در چنین خانواده‌هایی تند می‌زند، جریان مداوم و منظمی دارد. یعنی اگر این جریان نزد یکی از اعضای خانواده نامنظم شد خیلی زود سیر طبیعی خود را باز می‌یابد. مسئله بزرگی چون مرگ در این شرایط قابل فهم است، مثل فهم زندگی.

به نوجوانی شخصیت دادم که توسط نوجوان‌های همسن و سالش شناخته شده و قابل درک است. این نوجوان در میان دیگران رفتارهای مختلف خودش را دارد، سعی ندارد مثل اطرافیان رفتار کند. جریان عادی زندگی او را با خود همراه می‌سازد. در این جریان هم مرگ هست و هم زندگی. طبیعی است میثاق در این میان تلاش خواهد کرد خودش باشد.    

 

چه کردید که نه کنش‌ها پای مضمون قربانی شود و نه به ورطه ابتذال بیفتد؟

وقتی داستانی برای روایت هست، نگرانی کم خواهد بود. پسر نوجوانی از مرگ می‌ترسد. نوجوان‌ها غالبا ترس را قبول ندارند یعنی کمتر می‌پذیرند که از چیزی واهمه دارند، قبول نمی‌کنند می‌ترسند. با وجود نفی و انکار ولی ترس در وجود آنها هست منتهی این ترس در دل یک داستان برخی صحنه‌ها آشکار است و گاهی نهان. از این فرصت‌ها می‌توان بهره برد. من فقط داستان را تعریف کردم، گاه میثاق کارهایی کرد و عکس‌العمل‌هایی نشان داد که انتظارش را نداشتم. حقیقتش خودم هم آمادگی نداشتم. نمی‌دانستم اگر میثاق کار غیر معمول انجام دهد چه خواهم کرد. مثلا وقتی خوابید توی قبر و گیر کرد، بعدش نمی‌دانستم چه اتفاقی می افتد. گاه نگران ابتذالی که اشاره می‌کنید بودم ولی همه چیز را واگذار کرده بودم به جریان تند زندگی در خانواده. علت وجود شخصیت‌های زیاد و متفاوت هم همین بود، هر وقت حس می‌کردم در آستانه پرتگاه روشنفکرمآبی هستم از شخصیت‌ها با طرز نگاه متفاوت کمک می‌گرفتم.

میثاق نوجوانی معمولی است با یک علاقه‌مندی شدید به مطالعه کتاب. برای فهم مرگ نوجوان همواره باید دستاویزی داشته باشد. دستاویز مادربزرگ میثاق برای رویارویی با مرگ خود زندگی است، مادربزرگ با زندگی است که به استقبال مرگ می‌رود. برای میثاق اما چیزهای بیشتری نیاز است تا مرگ را بشناسد و قبول کند در این میان به چیز دیگری هم نیاز است، طنز. شاید مرگ خودش نوعی طنز است. رساندن این مفهوم در رمان بر عهده شهرام است، او همواره به مسائل با نگاه طنز نگاه می‌کند، هر شخصیتی داستان ویژه خودش را در رمان دارد و سعی کرده‌ام میثاق این همه را ببیند بدون اینکه یکی از نگرش‌ها در اولویت باشد. میثاق می‌تواند انتخاب کند و نگرش خودش را داشته باشد. هدف طرز برخورد با مرگ است.

 

بحث دوم این است که چطور یک رمان نوجوان نوشته‌اید که بیش از آنکه به نوجوان‌ها بپردازد، متوجه نسل پدر و مادرهاست. البته در عین حال، داستان اصلی بین یک مادربزرگ و نوه‌اش می‌گذرد. انگار آن همه کشمکش‌ها بین پدر و مادرها وجود دارد تا یک پسر و دختر نوجوان بتوانند هم جدا از خانواده اما مشرف به اتفاقات، ماجراهای مادربزرگشان را پیگیری کنند. انگار درون دیواری شیشه‌ای دارند به زندگی خانواده‌شان نگاه می‌کنند. همه چیز را می‌بینند و در عین حال بین کشمکش‌ها له نمی‌شوند. فکر می‌کنید واکنش نوجوانان نسبت به این نوع از روایت چه باشد؟

گفتم همیشه نوجوان‌ها را در دل و کنار خانواده بیشتر قدرتمند دیده‌ام. هر وقت با پسرهای خودم ارتباط نزدیک داشته‌ام خوب جواب گرفته‌ام. اما گاه شکاف بین پدر و مادرها و فرزندان بیشتر از فاصله بین پدربزرگ و مادربزرگ‌هاست. این تنها مختص کشور ما هم نیست، در کشورهای پیشرفته هم رابطه  بین نوه ها و پدربزرگ مادربزرگ ها نزدیک است. در این بین پدر و مادرها انگار فرصت پرورش پیدا می‌کنند. این حقیقت شاید این حجم از اعتقاد به شکاف بین نسل‌ها را دچار شبهه کند. نوجوان‌ها در خانواده بیشتر دوست دارند نقش ناظر داشته باشند. در رمان «روی سیم تار» دو نوجوان فعال، حتی مراد که بخش اعظم روزهایش را با گوسفندها می‌گذراند بیشتر ناظر بر رفتار بزرگترهاست. نوجوان‌ها در این رمان به موقع و در زمان احساس اظهار وجود می‌کنند، منفعل نیستند. نوجوان‌ها دوست دارند همه چیز را رصد کنند. اگر مداخله نمی‌کنند معنی‌اش این نیست بی‌تفاوت هستند. مطمئن باشیم زمانی شاهد عکس‌العمل منطقی یا غیرمنطقی آنها خواهیم بود. میثاق هم در موضوعی که برایش مهم است دقت نظر دارد و در هر فرصت کنش خاص نشان می‌دهد که به نظرش صحیح و منطقی است، حس می‌کنم نوجوان‌ها اعمال و رفتار میثاق را درک کنند و از داستان لذت ببرند.

 

یک ریسک دیگر شما، انداختن مسائل مهمی چون مرگ و امثالهم در یک خانه شلوغ و پرداختن به روایت‌های متعدد شخصیت‌های گوناگون با مضامین این‌چنینی است. مضامینی که نوجوان‌های قصه به این راحتی نمی‌توانند به آن بپردازند. از آن طرف در وضعیت خانوادگی هم امکان اثر گذاشتن بر ماجراهایش را ندارند. فکر می‌کنید مورد استقبال خوانندگان قرار بگیرد؟ یا اینکه به تکرار چنین کار سختی لطمه بزند؟

اشاره کردم، دوست داشتم داستان بگویم. تلاش کرده‌ام در یک جو شلوغ و خانواده‌ای با مشغله های زیاد، فردیت نوجوان حفظ شود. میثاق در این جو شلوغ که عمداً به وجود آمده دنیا و دغدغه‌های شخصی خودش را دارد، حتی شمسی هم چنین است. مراد هم با اینکه تقریبا خصوصیات نوجوانی دنیایش توسط بزرگ‌ترها رنگ باخته ولی در بسیاری مواقع یک نوجوان معترض است و می‌داند چه حق و حقوقی دارد. به این نیاز و ویژگی در نوجوان‌ها واقف هستم. فکر می‌کنم نوجوان‌ها این موضوع را در خواهند یافت. مسئله بعد تعمد در انتخاب نوجوان کم در مقابل شخصیت‌های پرتعداد بزرگسال است که دوست دارم این چهار نوجوان بهتر دیده شوند.      

 

با پلی که بین دو نوجوان خانواده و مادربزرگ زده‌اید، قصه را در سه نسل گسترش داده‌اید. در حجمی کم، کار عمق پیدا کرده. فکر می‌کنید منتقدان به این غنا توجه بکنند؟

وقتی داستانی برای گفتن هست دیگر سعی می‌کنی همه چیز را در اتفاق‌ها جا بدهی. آگاهانه به مادربزرگ نودونه ساله رسیدم. در این میان نسل دوم را هم داشتم، حتما مخاطب متوجه برخوردها خواهد شد. میلاد قبلا مرگ یک مادربزرگ و پدربزرگ را تجربه کرده ولی در آن زمان با مفهوم مرگ روبرو نبوده تا به این صورت با مرگ درگیر شود. نویسنده همواره به این می‌اندیشد که مخاطب یا خواننده به رابطه ها خواهد رسید؟ یا به مسئله‌ای که برای نویسنده اهمیت دارد دست خواهند یافت؟ این مهم برای من هم مطرح بود. نشانه‌هایی که باید را در جای‌جای اتفاق‌ها گذاشته‌ام به این امید که دیده شوند.

مسئله بعد برایم برخورد با این نشانه‌هاست. در خوانشی که نوجوان‌ها قبل از چاپ کتاب با داستان داشتند به مواردی رسیدم که نشانه‌ها گاه نوجوان ها را به موارد فراتر از خواست و نیت نویسنده هدایت کرده‌اند. برای همین حس می‌کنم مخاطب بتواند در باغ روایت دیدنی‌های افزون‌تر پیدا کند. منتقدها هم امیدوارم به این مورد بپردازند. حتی خصوصیات شاد در عین حال گزنده مینا در برابر برادری بیشتر با خصوصیات درونگرایی و برخوردهای نسل دوم در رمان می‌تواند برای مخاطب قابل تامل باشد.

 

سوال آخر مربوط به طرح جلد است. نظرتان راجع به این پسر و عناصر حول آن چیست؟

بسیاری از دوستان که پسرم ائلیاز را دیده‌اند معتقد هستند این پسر شباهت بسیار به ایشان دارد در حالی که شخصیت میثاق با خصوصیات اخلاقی هم‌خوانی ندارد. پرستویی که اهل کوچ است، کوچ ناگزیر و رو به سوی خارج از کادر پرواز می‌کند. شاخه درختی که انبوه و پربرگ نیست و چشم‌های متین در عین حال پرسان پسر به مواردی که در رمان هست اشاره تصویری دارد و می‌تواند راهنمای مناسبی باشد برای خوانش کتاب.

تشکر بابت وقتی که برای مصاحبه گذاشتید.

 

 

تصاویر
  • سختی و مشکلات در دل یک خانوادۀ گسترده، یا حل می‌شود یا قابل تحمل.
ثبت امتیاز
اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
نظر جدید

جستجو

آرشیو زمانی

آبان 1403 (1) مرداد 1403 (1) اردیبهشت 1403 (1) اسفند 1402 (1) بهمن 1402 (1) دی 1402 (2) آذر 1402 (4) مهر 1402 (2) شهریور 1402 (1) مرداد 1402 (4) تیر 1402 (2) اردیبهشت 1402 (4) فروردین 1402 (6) اسفند 1401 (9) بهمن 1401 (4) دی 1401 (7) آذر 1401 (7) آبان 1401 (9) مهر 1401 (2) اسفند 1400 (2) بهمن 1400 (1) دی 1400 (2) آذر 1400 (3) شهریور 1400 (1) مرداد 1400 (3) تیر 1400 (1) خرداد 1400 (1) اردیبهشت 1400 (3) فروردین 1400 (3) اسفند 1399 (1) مهر 1399 (3) مرداد 1399 (1) تیر 1399 (6) خرداد 1399 (1) بهمن 1398 (3) دی 1398 (6) آذر 1398 (7) آبان 1398 (13) مهر 1398 (7) شهریور 1398 (8) مرداد 1398 (8) تیر 1398 (11) خرداد 1398 (7) اردیبهشت 1398 (15) فروردین 1398 (3) اسفند 1397 (20) بهمن 1397 (5) دی 1397 (5) آذر 1397 (8) آبان 1397 (2) مهر 1397 (7) شهریور 1397 (12) مرداد 1397 (6) تیر 1397 (6) خرداد 1397 (6) اردیبهشت 1397 (5) فروردین 1397 (1) بهمن 1396 (3) آبان 1396 (3) مهر 1396 (1) شهریور 1396 (1) تیر 1396 (5) خرداد 1396 (2) اردیبهشت 1396 (3) بهمن 1395 (2) دی 1395 (2) آذر 1395 (3) آبان 1395 (4) مهر 1395 (2) شهریور 1395 (1) مرداد 1395 (1) خرداد 1395 (3) فروردین 1395 (1) اسفند 1394 (2) بهمن 1394 (2) دی 1394 (3) آذر 1394 (4) آبان 1394 (9) شهریور 1394 (1) خرداد 1394 (2)