محمدقائم خانی
بینش انسان پس از هر تجربه غنیتر میشود و گاه به گاه تغییر میکند. برای من تجربه دوره اول مدرسه رمان، نمونهای خاص از تجربه نویسندگی بود که تغییراتی جدی در بینش من نسبت به ادبیات ایجاد کرد. چیزهای زیادی بود که قبل از گذراندن دوره نمیدیدم ولی پس از اتمام کار به خوبی لمس کردم. قبل از شروع دوره، من هم مانند بسیاری از افراد نگاهی تلفیقی به مدرسه داشتم. ترکیبی آموزشی – کارگاهی برای استفاده از محضر اساتید برجسته رماننویسی، شاکله نگاه من به مدرسه رمان را میساخت. اما حالا ابعاد متنوع دیگری از ماجرای پیچیده ادبیات به رویم باز شده است. همراهی یک ساله استاد محترم، سرکار خانم سلیمانی بینشی به من اعطا کرد که از خلال هزاران دوره آموزشی و کارگاهی هم نصیبم نمیشد. چیزهایی در مسیر نوشتن ذیل نظر ایشان تجربه کردم که پیش از آن حتی از وجودشان هم اطلاع نداشتم. و اینها جز با تجربهای نزدیک و مستقیم و از خلال یک سال همصحبتی و همنشینی در دسترس آمدنی نبود.
اگر بخواهم مهمترین دستاورد همراهی یک ساله با استاد بلقیس سلیمانی را در یک عبارت خلاصه کنم، میتوانم عبارت «نوشتن رمان در کلیت خویش» را به کار ببرم. برای توضیح این عبارت خوب است توضیحی مختصر از ماجرای نوشته شدن رمان بدهم. بنده رمان حاضر که طرحش در دوره اول مدرسه رمان پذیرفته شد را در سال 89 نوشتم. سپس در سال 90 نسخه دوم آن را با طرحی متفاوت و عناصری تغییریافته نوشتم. قبل از شروع دوره اول مدرسه، میپنداشتم که قرار است تجربهای مشابه سال 90 منتها در سطحی بالاتر داشته باشم. یعنی با اطلاع از فوت کوزه گری اساتید در خلال دورهها و کارگاههای مدرسه، رمان قل را در سطحی بالاتر بازنویسی کنم. ولی اتفاقی که در طول دوره برای من افتاد، خیلی بزرگتر از این حرفها بود. با گذشت ماههای اولیه متوجه شدم گوهری که رماننویسان برتر دنیا را از خیل نویسندگان دیگر متمایز میکند، نه پیادهسازی ویژه عناصر داستانی در اسلوبی بهروز و یکتاست و نه استفاده از بهترین تکنیکهای قابل استفاده در آن طرح داستانی. بلکه چیزی است که آن را «نوشتن رمان در کلیت خویش» خواندم، یعنی نوشتن رمان به مثابه متن یکپارچه غیرقابل تجزیه به عناصر. به طوری که نه تنها طرح داستان، بلکه تمام عناصر رمان روح کلی اثر را در خود داشته باشند. حتی در انتخاب جملهها هم باید رد پای آن روح کلی (حداقل توسط خود نویسنده) دیده شود. اگر رمانی کامل باشد، باید همه عناصر داستان درون طرح آن بزیند و هنگام آمدن به روی صفحه در قالب کلمات، آرام و خزنده پشت تکتک کلمات جا خوش کنند. این گوهر که هنگام انتخاب هر جمله و حتی هر کلمه، تمام رمان باید در کلیت خویش حاضر باشد؛ نه در کلاس آموزشی قابل انتقال است و نه حتی در کارگاه ناظر به نوشتن. و تنها از دل یک تجربه عمیق فشرده قابلیت ادراک پیدا می کند، آن هم به شرط همرهی خضر راه به منظور لمس و فهم جوهر داستان و نه سر هم بندی تکه هایی داستانی در کنار هم. با این همراهی یکساله متوجه شدم تنها زمانی پشت کیبورد بنشینم، که همه رمان در من حضور داشته باشد. البته قرار نیست همه رمان (چه طرح و شخصیت، چه لحن و زبان) برای نویسنده واضح و آشکار باشد. ممکن است نصف رمان هم برایش مشخص نباشد. حتی امکان دارد هنگام شروع کار نوشتن، چهار از پنج رمان در سیاهی مطلق و از چشم نویسنده پنهان باشد. ولی در همان حال هم باید همه بخشهای روشن و تاریک داستان در درون نویسنده حاضر باشد و او با این حضور، با امید به روشناییها و هراس از تاریکیهایش، به تمامه خود را وقف نوشتن کند. تنها در این وضعیت شرایطی ایجاد میشود که رمانی از جنس «خلق» یک اثر هنری شکل میگیرد و از کلیشهها بیرون برود. البته فهم این مطلب برای من، به معنی موفقیت در پیاده کردن آن با اسلوب درست نویسندگی نیست ولی شروع گام برداشتن در مسیری است که بسیاری از بزرگان تنها پس از سالها جد و جهد آن را یافتهاند.
انتخاب نویسندگانی مجرب به عنوان اساتید مدرسه رمان، نه برای ریلگذاری پیش پای نویسندگان تازهکار، که برای راهنمایی او جهت زدن به دل سیاهی دنیای کلمه با داشتههای بسیار کم معرفت انسانی است. تشویق نویسنده برای رفتن در پی تکتک جملههای داستان و پیدا کردن شخصیتها و فضا از درون تاریکی، بدون پشتوانه عظیم تجربههای کارآمد استادان این عرصه ممکن نیست. اشاره به راه و چاهِ نویسندگی خلاقه به معنی درست کلمه و یافتن درهای داستان از دل دریای زندگی، تنها از غواصان کارکشته آشنا با محیط و ماهیت ادبیات داستانی مدرن امکان پذیر خواهد بود. پس بهتر است نویسندگان هر دوره، پیش و بیش از آن که به دنبال یافتن فوت کوزهگری برای نوشتن داستان فعلیشان باشند، نگاههای ظریف اساتید به ادبیات و زندگی را دریابند که به درد یک عمر نویسندگی میخورد.