حسام آبنوس: «راه را پیدا کردیم...» این جمله یکی از آخرین جملات فصل اول رمان «به نام یونس» اثر علی آرمین است. فصلی که اگر بخواهیم ساده به آن نگاه کنیم ارتباط منطقی و معناداری با فصلهای بعدی کتاب ندارد و این سوال را ایجاد میکند که چه کمکی به داستان میکند و این میزان طرح جزئیات برای وارد کردن شخصیت اصلی به بستر قصه چه ضرورتی دارد؟ ولی این تمام ماجرا نیست و در واقع باید اندکی در جزئیات این فصل دقیق شویم و با نگاهی موشکافانه به این فصل نگاه کنیم.
علی آرمین که این رمان تجربه اول او در نوشتن نیست در فصل اول طرحی کلی از کتاب را به خواننده هوشمند عرضه میکند. در واقع در فصل اول خواننده میتواند سیر کلی کتاب را دست بگیرد و متوجه شود که قرار است چه اتفاقی برای شخصیت «یونس» رمان روی دهد. در واقع در انتها قرار است «راه را پیدا کنند» و این هدفی است که در انتها نیز خواننده با آن روبهرو میشود.
ماجرا از سفر تبلیغی یک طلبه در ماه مبارک رمضان آغاز میشود و خواننده با دردسرهایی که او با آنها دست و پنجه نرم میکند روبهرو میشود. از ماندن در برف تا افتادن در چاه و... همه زمینه تحول شخصیت اصلی است و به همین خاطر باید گفت علی آرمین در شخصیتپردازی موفق ظاهر شده و توانسته سیر تحول منطقی برای شخصیت اصلی خود ترسیم کند.این کتاب شاید در بردارنده یک سفر بیرونی باشد که یونس از منزل خود هجرت کرده و برای تبلیغ عازم منطقهای دورافتاده و برفگیر شده باشد ولی این تمام ماجرا نیست. در واقع سفر اصلی، سفر درونی شخصیت یونس است که از لحظه ورود به منزل «هاشم» آغاز میشود و تا پایان کتاب ادامه دارد. سفری که زمینه رشد و تغییر یونس را فراهم میکند و از این منظر این یک نکته مثبت برای این اثر است که تنها به لایههای بیرونی اکتفا نکرده و در زیرمتن هم موضوعاتی برای خواننده قرار داده تا بتواند علاوه بر لذت خواندن رمان به لذت کشف که از اصول اولیه یک داستان است هم دست پیدا کند. او از خویش به خدا سفر میکند و در این سفر با آزمایش بزرگی مواجه است که خواننده آن را در قامت بیماری دختر یونس میبیند.ابتدای داستان در برف است و اگر برف را به عنوان نمادی برای روشنایی در نظر بگیریم آغاز داستان در روشنایی است ولی پایان داستان در شب است که شب هم نماد تاریکی و ظلمات است. شاید گفته شود این سفر که از روشنایی آغاز میشود ولی ختم به تاریکی و ظلمات شده چگونه سفری است که به خدا منجر شده است؟ باید یادآوری کرد که گاهی ما گمان میکنیم در روشنایی بهسر میبریم ولی همان روشنایی هم حجابی است پیش روی ما و مانع از درست دیدن ما میشود به همین خاطر شاید یونس داستان «به نام یونس» از روشنایی مسیر خود را آغاز کرده باشد ولی در تاریکی چاه و شب به روشنایی حقیقی میرسد و از دل تاریکی به نور اصلی راه خود را پیدا میکند و در واقع تا زمانی که او در تاریکی قرار نگرفت و با آن مواجه نشد نتوانست مسیر رسیدن به روشنایی را پیدا کند.تعدد شخصیتها در «به نام یونس» در بخشهایی سبب میشود خواننده نتواند آنها را از هم تشخیص دهد. این به دلیل تعدد آنها نیست بلکه ضعف پرداخت شخصیتها زمینه مانا نشدن آنها را فراهم کرده و ایکاش برخی از شخصیتها یا حذف میشدند یا با ویژگی شخصیتی و رفتاری متمایز میشدند تا ماندگار شوند و در داستان خواننده را گیج نکنند.یکی از نکاتی که در باره این داستان باید مطرح شود ماجرای ازدواج معلم روستا با نام «بهارک» با شخصیت چوپان است. اتفاقی که در یک سوم پایانی با آن روبهرو میشویم و به این صورت تداعی میشود که بهطور ناگهانی به ذهن نویسنده رسیده و از همانجا وارد کتاب کرده است. در صورتی که هر دو شخصیت از ابتدا در داستان معرفی میشوند و حضور دارند و نویسنده میتوانست در کنار جلو بردن ماجرای یونس، قصه چوپان و بهارک را نیز پیش ببرد تا کشش قصه بیش از چیزی که اکنون هست بالا رود. از این زاویه این قصه فرعی به دلیل ورود دیرهنگام میتواند یک نقطه ضعف محسوب شود.رمان «به نام یونس» را باید در دسته آثاری قرار داد که یک طلبه آن را خلق کرده است. طلبههایی که طی سالهای اخیر پا به عرصه داستاننویسی گذاشتهاند و حرکت مهمی در جریان داستان طلاب ایجاد کردهاند که میتواند برای کسانی که علاقه به دنبال کردن جهان زیستی این طیف دارند جالب توجه باشد. علاوه بر این همانطور که خواندید این اثر روایت بخشی از زندگی یک طلبه را در دل خود دارد که میتواند باز هم در نوع خود مهم باشد.این رمان که سال گذشته وارد بازار کتاب شده میتواند برای مخاطبان آثار داستانی با مضمون دینی جالب باشد و حضور و نقش یک روحانی در بطن جامعه را از زاویه آن به تماشا بنشینند. این رمان را نشر شهرستان ادب منتشر کرده است.