بهعنوان مدخل گفتگو برویم سراغ این سؤال، رشته تحصیلی شما چیست؟
مهندسی مکانیک خواندهام در دانشکده مکانیک دانشگاه صنعتی شریف.
با توجه به اینکه رشته تحصیلی شما غیر مرتبط با حوزه ادبیات داستانی هست چطور شد که تصمیم گرفتید وارد این حوزه شده و نویسنده بشوید؟
در دوره کارشناسی علاوه بر تحصیل، فعالیتهای فرهنگی، سیاسی و ... داشتیم؛ در کانونی به نام کوثر و در بسیج دانشگاه و بعدها در انجمن اسلامی مستقل. یکی از کارهایی که من بهطور مستمر در دانشگاه درگیرش بودم انتشار نشریه بود. سال 84 یا 85 من مسئول و سردبیر نشریه دانشجویی کوثر شدم و در سالهای بعد هم سردبیر نشریات دانشجویی متعدد دیگری مثل صدف و مهاجر شدم و اینگونه شد که من بهمرور، به طور جدی درگیر نوشتن و وارد حوزه روایت و ادبیات شدم.
کلاس داستاننویسی هم رفتید؟
خیر. در دانشگاه خودم مینوشتم اما کتابی از من چاپ نشده بود. در سال 93 که شهرستان ادب میخواستند مدرسه رمان را راهاندازی کنند، برای انجام مقدمات اجرایی کار از بنده دعوت شد که کار را شروع بکنیم. سال 93 سرآغاز آشنایی و همکاری من با اساتید داستاننویسی بود. به صورت موازی با مدرسه رمان، کارگاه نقد داستان آقای قیصری هم در شهرستان ادب برگزار شد که در یادگیری عناصر داستان و ابعاد مختلف روایت بسیار مؤثر بود. داستانخوانی هفتگی و نقد داستان در کارگاه آقای قیصری و کار مستمر نوشتن در مدرسه رمان زیر نظر خانم بلقیس سلیمانی مقطع مهمی در آشنایی من با فضای جدی ادبیات رقم زد.
در نوشتن بهدنبال چه چیزی هستید؟
همیشه سؤالاتی بنیادی داشتم که بهترین مجرای جستجوی پاسخ آنها را در داستان پیدا میکردم. بسیاری از باورهایم در فضاهای دانشجویی به چالش کشیده شد به مخصوص در سال 88 که یک شکاف بزرگ اجتماعی با تمام ابعاد خود در فضای دانشگاه انعکاس پیدا کرد. گفتگوهای مستمر طولانی با دانشجوهای مختلف از طیفهای گوناگون سیاسی و فرهنگی، شکافها را به سمت سؤالات مهمی میبرد که ذهن ما را بسیار عمیقتر از فضای رسانه درگیر خودش میکرد و پاسخهای مشخص سرراستی هم به آنها داده نمیشد، یا ما را قانع نمیکرد. ادبیات مهمترین محملی بود که من توانستم در آن به صورت شخصی سؤالات ذهنم را مطرح و پاسخهایش را پیگیری کنم. کلاسهای درس، گفتگو با افراد و اساتید مختلف ذهنم را باز میکرد ولی پاسخهای اقناعکنندهای در خصوص سؤالاتم دریافت نمیکردم. نوشتن بهخاطر خاصیت شخصیاش امکان یک جستجوی مداومِ فردیتمدارانه را به آدم میدهد و بستری برای یافتن پاسخ سؤالات میسازد که در جای دیگر وجود ندارد. نوشتن و زندگی کردن با شخصیتهای متفاوتی که ذهن خلق کرده در داستانهای مختلف، زمینهای را به وجود میآورد که آدم همیشه در جستوجو و کشف باشد.
«صور سکوت» یا «صُوَرِ سکوت»؟
«صور سکوت» درست است. یک ارتباط ظاهری با «صور» به معنای شیپور و صوری دارد که در قیامت اسرافیل در آن میدمد، و نیز با شیپور یا همان شوفارِ بنیاسرائیل که برای جمع شدن قوم در مواقع مختلف بهخصوص هنگام خروج از مصر بهدنبال حضرت موسی (ع) در آن دمیده میشود. شوفار شیپوری مقدس محسوب میشده که بعد از حضرت موسی (ع) در جنگها و جشنها و مناسبتهای مختلف برای جمع شدن قوم ز آن استفاده میشده است. «سکوت» هم متناقضنمایی در برابر «صور» است که انتظار صدا و فریاد از آن داریم، و یک شباهت و ایهام تناسبی هم با «سوکوت» جشن یهودیان بنیاسرائیل دارد که در کتاب به آن به طور مفصل اشاره شده است.
ایده و موضوع رمان «صور سکوت»از کجا به ذهن شما رسید؟
در نشریاتی که در دوره دانشجویی داشتیم، در هر مناسبت شبهداستانهایی مینوشتم. یک بار پیش از فاطمیه تصمیم گرفتم درباره فضای مدینه بعد از پیامبر (ص) داستانی بنویسم. نیمهشبی درگیر این فکر بودم که چه روایتی میتواند پنجره جدیدی باشد به اتفاقات بعد از پیامبر و ما چطور میتوانیم به آن اتفاقات نزدیک بشویم تا اصل دعوای ایجاد شده بعد از پیامبر دستمان بیاید. بعد از 2 ساعت خیره شدن به کاغذ سفید، ناگهان به دو شخصیت راحیل و داوود رسیدم و شروع کردم به نوشتن در مورد آن دو. داستان در یک جلسه جمع نشد و روزهای بعد طرح داستان گسترش پیدا کرد و پای مسأله یهود در مدینه به میان آمد و الی آخر. نمیخواستم وارد دعوای قدیمی قبایل یهود با پیامبر (ص) در مدینه بشوم. وقتی رفتم سراغ یهودیان ایران و زمان حمله سپاه اسلام به عراق فعلی به وجود آمد. بعدها شروع داستان کمی عقب رفت تا زمانِ حمله سپاه اسلام به شامات. انتهای داستان میرسد به اندکی قبل از حمله سپاه اسلام به منطقه جنوبی ایران آن زمان حد فاصل عراق و عربستان، که با موفقیت سپاه اسلام، خلیفه دوم تصمیم میگیرد که بهطور سراسری و گسترده به ایران حمله کند. در این حدفاصل طرح داستان را پیدا کردم. جذابیت داستان در این بود که ما تقریبا در فضای عمومی هیچ مطلبی از یهودیان ایرانی نشنیدیم.
پس دغدغه ذهنی شما در این اثر بیشتر یهود بود تا پیامبر؟
بهخاطر اینکه یهودیان تنها قومی بودند که به پیامبر بهعنوان موعود نگاه میکردند. نوشتن این داستان میتوانست محملی باشد برای اینکه من هم به موعود یک نگاه ضمنی بیاندازم. چون خودم حس میکردم که مسأله تشیع که با فاطمیه شروع میشود، همه هدفش مسأله موعود است. انتخاب بنیاسرائیل و قوم یهود در این اثر، این امکان را به من میداد که متنی و اثری درباره موعود بنویسیم.
برای شناخت پیامبر بهعنوان موعود از دیدگاه یهود، چرا به این برهه از زندگی پیامبر (دو سال بعد از وفات پیامبر) پرداختید؟
در تحقیقاتی که در ماجرای دوره پیامبر میشود، چالشها و جبههگیریهایی بین پیامبر و قوم بنیاسرائیل وجود داشته، که تقریباً تنشهای بین پیامبر (ص) و اهل کتاب را مشخص و عیان کرده و نتیجهاش هم مشخص شده است. بعد از حمله مسلمانان به منطقه شامات و فتح بخشی از روم شرقی، یهود بهعنوان یک جمعیت اقلیت از مناطق داخل شبه جزیره عقبنشینی و به سرزمینهای دیگر کوچ میکند. طبیعتاً آنچه من دنبالش بودم در برهه زمانی خود پیامبر (ص) پیداشدنی نبود. من به کسی نیاز داشتم که بتواند ماجرای موعود تورات را با پیامبر اسلام (ص) پیوند بزند. این امر فضایی نیاز داشت که در گزارشهای صریح دوره پیامبر (ص) نبود و دست نویسنده را در طراحی ماجرا باز نمیگذاشت. بعد از ماجرای حمله سپاه اسلام، در مورد یهودیان گزارشهای صریحی در تاریخ اسلام نیست و بیشتر به صورت موردی و شخصی رد پایی از آنها پیدا میشود، که البته نشان میدهد هنوز بخشی از آنها هستند و ارتباطاتی دارند. خزیدن آنها در سایه جامعه اسلامی و دور شدنشان از گزارشهای رسمی تاریخ، فرصت داستانپردازی برای نویسنده به وجود میآورد. اتفاقاً آن گزارشهای موردی تاریخی این امکان را میداد که یک فضای خالی پیدا کنم برای داستانپردازی راحتتر، و در ضمن از مطالب مشهور تاریخی و قصههای تکراری که جامعه بارها شنیده است دور شوم.
چه انگیزه یا هدفی سبب شد که به پیامبر از منظر یهود بپردازید؟
چون پیامبر، موعود یک متن کهن مقدس است که بنیاسرائیل سینهبهسینه در مورد آن صحبت کرده است. ما مسلمانان چه شیعه و چه سنی در مسأله موعود، شباهت مهمی با قوم بنیاسرائیل داریم. یعنی همانطور که ما درباره موعود متون و روایات دقیقی با جزئیات بسیار داریم، یهودیان هم متنها و روایات معتبر و دقیقی در مورد موعود داشتند و دارند.
روند نگارش اثر به چه صورت بوده و چقدر طول کشیده است؟
نسخه اولیه کتاب در دوران دانشجویی نوشته شد. بعد من با یک محفل ادبی آشنا شدم که بین آنها شروع به خواندن داستان کردم، بهویژه داستانهای روسیه و آمریکا. آن زمان نسخه دوم داستان را در سال 91 نوشتم. نسخه دوم از طریق همان محفل به انتشارات آموت رسید که بررسی و پذیرفته شد و رفت وزارت ارشاد. بررس وزارت ارشاد یک اشکال عمده تاریخی از کتاب گرفت و به این ترتیب صورت بازنویسیشده نسخه دوم کتاب در آنجا ماند. دو سال بعد در جریان مدرسه رمان، طرح رمان ارئه و تصویب شد که زیر نظر خانم بلقیس سلیمانی کار نوشتن نسخه سوم رمان را شروع کردم. شروع کار این نسخه در سال 93 بود و اتمام بازنویسی سوم این نسخه در سال 96 انجام شد. «صور سکوت» اولین رمانی بود که بنده موفق به اتمامش شدم.
مهمترین پیام «صور سکوت» برای خواننده چیست؟
بزرگترین مسأله «صور سکوت» موعود است. در حقیقت این اثر دعوتی همگانی است برای فکر کردن دوباره به مسأله موعود. اینکه مؤمنین در غیبت موعود چه رفتارهایی دارند و باید داشته باشند. یک هدف مهم دیگر بازنمایی تصویر ایران قبل از اسلام است. چرا که یک بخش مهم «صور سکوت» که در طی تحقیقات به آن مطلب رسیدم، درباره مردم در ایران قبل از اسلام است. ما از مردم آن دوران تصویر واضحی نداریم و تنها تصویرهایی پراکنده از پادشاهان ساسانی در خاطره جمعی داریم. در حالی که یک تنوع عجیب در تمدن ایران آن دوران هست همراه با داستانهای شگفتی که آن دوران را به زمانی ویژه در تاریخ این منطقه و حتی کل جهان تبدیل میکند. از طرف دیگر درباره خود شبه جزیره عربستان، سعی کردم تصویر واقعیتری از پیچیدگیهای مدینه در زمان پیامبر (ص) ارائه بدهم.
حین نگارش کتاب تا چه حد به واقعی بودن شخصیتها و وقایع داستان پایبند بودید؟ در حقیقت مرز بین تخیل و واقعیت در اثر شما تا کجاست؟
به غیر از چند اتفاق جزئی که در کتاب واقعی هستتند، بقیه حوادث تخیلی است و شخصیتهای اصلی همگی تخیلی هستند. منتها طرح کلی داستان بهگونهای است که هیچ اتفاقی خلاف گزارشهای تاریخی از صدر اسلام در آن واقع نشده است. اثر را چند استاد از جمله اساتید تاریخ اسلام هم مطالعه کردهاند که تا به حال بازخوردی خلاف مطالب تاریخی به بنده ندادهاند جز در برخی جزئیات.
به عنوان خالق اثر چقدر از این اثر راضی بودید و با کدام فصل از کتاب و با کدامیک از شخصیتهای این مجموعه بیشتر ارتباط برقرار کردید؟
همانطور که خیلی از خوانندگان اشاره کردند، مهمترین توجه کتاب به شخصیت راحیل است و من بیشترین وقتم را صرف طراحی شخصیت و روایت راحیل کردم تا آن لحظه ویژه در آن اتفاقی خاص داخل شهر مدینه برای او بیافتد.
میتوان گفت که قهرمان کتاب راحیل است؟
میشود گفت. هرچند داستان مقداری رنگ و بوی داستانهای مدرنتری را دارد که نتوان به صورت مشخص یک فرد را بهعنوان قهرمان آن معرفی کرد و بیشتر باید بر یک خانواده متمرکز شد. با وجود این توضیحات، باز هم شخصیت اصلی و محوری را میتوان راحیل دانست. عمده توجه کتاب و عمیقترین تحول شخصیت برای راحیل رخ میدهد و شخصیتهای دیگر در راستای اتفاقهای مرتبط با راحیل نقش ایفا میکنند. در آن شبی که دو ساعت به کاغذ سفید خیره شده بودم، راحیل و داوود را بهعنوان دو شخصیت اول پیدا و خلق کردم. شخصیتهای دیگر با همه استقلاشان و نقش ویژهای که در فضای داستانی دارند، در مجموع قرار است یک خانواده را معرفی نمایند شاید به دلیل ریشهای که مسأله خاندان میان بنیاسرائیل دارد و من باید نشانش میدادم.
زاویه دید اثر دانای کل محدود به شخص است. چرا این زاویه دید را انتخاب کردید؟
زاویه دید داستان در هر فصل، سومشخص محدود به ذهن راوی آن فصل است. پنج شخصیت در پنج فصل کتاب هست که به قول سینمایها دوربین همیشه همراه آن شخصیت حرکت میکند.
در دو نسخه ابتدایی، زاویه دید اثر دانای کل نامحدود بود، اما قصه آنقدر بزرگ و طرح داستان حجیم شد که مجبور شدم زاویه روایت را محدود کنم. قصه سه جغرافیای بزرگ دارد؛ ایران، عربستان و بخشی از شامات و سوریه فعلی همراه یک راوی که به هند مرتبط است. شخصیتها از چند دین در این داستان حضور دارند؛ در این جغرافیا گسترده و با حضور ادیان متفاوت، چندین سفر برای شخصیتهای مختلفی که درگیر خبر موعود هستند پیش میآید که میتواند طرح داستان را بسیار گسترده بکند. همه این عوامل سبب تورم طرح داستان و حجم قصه شده بود. دیدم اگر بخواهم با زاویه دید دانای کل نامحدود داستان را روایت کنم، باید از موارد بسیار زیادی گزارشهای متعددی بدهم که حجم کتاب را زیادتر از اینکه هست میکرد و عملاً قصه رمان گم میشد. با تحدید زاویه دید به دانای کل محدود به ذهن هر شخصیت در هر فصل، روایت کتاب را حول پیرنگ کار متمرکز کردم و توانستم داستان را در چند گام تعریف کنم.
نقدی که بر اثر شما شده این است که نویسنده در «صور سکوت» قصهگویی نمیکند و اثر بین چرخه روایت و تصویر و دیالوگ میچرخد و منجر به قصه و داستان نمیشود. پاسخ شما در خصوص این نقد چیست؟
جواب خاصی ندارم. بنده کتاب را نوشتهام و بعد از این خود اثر باید جای خودش را باز بکند. بازخوردهایی هم داشتهام که گفتهاند روایت، تصویر و دیالوگ درون یک طرح کلی به خدمت قصه درآمده و دوستان از خواندن آن لذت بردهاند. من هرچه از داستاننویسی تا آن زمان میدانستم در این کتاب به کار بردهام و حالا مخاطب است که باید عیار و جایگاه داستان را معین بکند. ما هم باید بشنویم و یاد بگیریم.
درباره فعالیتهای قلمی و پژوهشی که این روزها مشغول آن هستید و اثری که آماده چاپ دارید بفرمایید؟
در حال حاضر مشغول ویرایش نهایی رمانی هستم که فروردین سال 99 شروع کردم و حوادث داستانی آن در سالهای 97 و 98 اتفاق میافتد. موضوع رمان حول مسأله ناباروری و فرزنددار شدن میچرخد و قرار است که اثر توسط شهرستان ادب چاپ بشود.
سخن پایانی...
ما در فضای ادبیات نیاز داریم که به مسأله موعود بپردازیم. دعوتی لازم است برای فکر کردن به مسأله ظهور و موعود. مهمترین اتفاقات ایران معاصر به مسأله ظهور مرتبط بوده است. یعنی اگر بخش مهمی از حوادث ایران معاصر را در فضای استعمار ببینیم، یکی از مهمترین اتفاقات آن جنبش بابیت است که بعد میرسد به بهائیت و سپس واکنشهایی که به بهائیت داده شده است. اینها بخش مهمی از تاریخ معاصر ایران است و در بستر مسأله انتظار موعود شیعیان در این کشور اتفاق افتاده. خود انقلاب اسلامی در سال 57 هم در همین بستر رخ داده است، بنابراین به نقلی میتوان مسأله «موعود» را یکی از مهمترین مسائلی دانست که جامعه ایران تمام در این سالها با آن درگیر بوده است. البته «صور سکوت» سعی کرده نشان دهد که حداقل عمرِ جنبشهای موعودخواهانه ایران پانزده قرن و بلکه بیشتر است. متأسفانه کتب داستانی ما بسیار اندک به این مفهوم پرداختهاند. من در «صور سکوت» به این مسأله توجه کردم تا ببینم مؤمنین در ارتباط با موعود چند دسته خواهند شد؟ سعی کردم با دنبال کردن این موضوع در تجربه قوم بنیاسرائیل، پیچیدگی ایمان به موعود را نشان بدهم. آنجا میبینیم که برخورد مؤمنان یهود با مسأله موعود یکسان نبوده است. این مسأله تمام قوم را دچار تنش کرده است. در آن زمان قرائتهای متفاوتی در این خصوص وجود داشته که احتمالاً امروز هم وجود دارد.