پنجشنبه, 06 دی,1403

همه مطالب

مقالات

"برکت" بعد از صد سال محتوای جدیدی را به رمان ایرانی وارد کرده‌است.
 

"برکت" بعد از صد سال محتوای جدیدی را به رمان ایرانی وارد کرده‌است.

رمان "برکت" از همان ابتدای انتشار، بسیاری از نگاه ها را به خود جلب کرده و بسیاری از مخاطبان و منتقدان را مجاب کرده است که با یک داستان ایرانی کامل طرف‍‌اند. شخصیت راوی رمان، «یونس برکت»، طلبه‌ای شیعی است که برای تبلیغ ایام ماه مبارک رمضان، به روستای میانرودان سفر می‌کند. با وجود قدمت فعالیت تبلیغی طلاب ما، چنین شخصیتی تا زمان حاضر از رمان ایرانی جدا افتاده بود.
شنبه، 08 آبان 1395 | Article Rating

 

 

جناب دیزگاه‏ در ابتدا بگویم که به نظر من برکت آشکارا به سایه­ی قرآن خزیده و گفتمانش ملهم از آموزه­های قرآنی و سرگذشت پیامبران است. شما به عنوان نویسنده تا چه حد خودآگاه این کار را کرده‌اید؟ اصلاا می­توان گفت شما برای نوشتن این رمان دست به پژوهش­های قرآنی زده­اید؟

 

بسم الله الرحمن الرحیم. سلام و درود خداوند بر پیامبر اکرم اسلام و خاندانِ پاکِ او. ایضا دورد بر شما که این سؤالِ دقیق را مطرح می­فرمائید.  بله کاملاً  با حضرتعالی موافقم و بر این باورم که هر کس بخواهد با قومی درست و منطقی سخن بگوید باید به سراغِ خاطراتِ ازلی و ابدی  و کهن­الگوهای ذهنی و زبانی آن­ها برود و از آن منظر  برای مخاطبانِ خود، قصه روایت کند؛ وگرنه سخنانش شنیده نخواهد شد، و اگر هم شنیده بشود، در گوش­ها نخواهد ماند و مثلِ حرف­های روزنامه­ای در یک روز تولید، مصرف و تمام می­شود. از این رو رمان­نویسی که می­خواهد سخنِ آشنا و ماندگار برای گوش­ها داشته باشد، مجبور است سخنِ خود را به زلفِ متن­های ازلی گره بزند. از سوی دیگر هم قرآن تنها متن مقدسی است که تمامِ مسلمانان بی­هیچ اما و اگری به اعتبار و وثاقت آن باور دارند و و سر بر آستانِ آن می­سایند. و به طور مدام با کل یا بخشی از آن زندگی می­کنند. قرآن همچنین تنها متنی است که در طول این 1400 سال گذشته در فرهنگ، سیاست و اجتماع مسلمین دخالتِ موثر و مستقیمی داشته است.

بنابراین هیچ نویسنده­ای، نمی­تواند برای این مردم داستان­ بنویسد اما بصورت مستقیم یا غیر مستقیم از این متن غافل باشد. اساساً تمامی نویسندگان بزرگِ دنیا به متونِ مقدسِ خود توجه جدی داشته­اند. برای مثال شما کتابِ مقدس را از ادبیات غرب بیرون بکشی، ستونِ فقراتِ آن خواهید شکست. به کتاب­هایِ فالکنر، همینگوی، جویس، الیوت، گرین و... نگاه کنید. لولا کتاب مقدس، لهلک کلهم...

بنده هم به عنوانِ یک طلبه داستان­نویس اراده­ام معطوف بر این است هر داستانی که می­نویسم نگاهی به آیات، قصه­ها و مفاهیم بنیادین قرآن یا سنتِ نبوی در گستره ادیان داشته باشم. بنابراین همواره  بر آنم برای نوشته­هایم نه­تنها از آخرین دستاوردهایِ قرآن­پژوهی و ادیان  بهره ببرم، بلکه خودم و دانشم را در متونِ مقدسی چون قرآن غرق کنم و حاصلِ آن را در داستانهایم بازسازی و باز آفرینی بکنم. و مع الاسف فکر می­کنم نویسنده­ی ایرانی در طول تاریخ صد ساله­ی داستان­نویسی از این مسأله غفلت کرده است. و این غفلتِ تاریخی باعث عدم بلوغ در روایت ایرانی شده است؛ به همین دلیل هم صدای این روایت در جهان شنیده نشده است هنوز.

 

 من هم فکر می‌کنم این بحث نیاز به تفصیل و تحلیل جدی و عمیق دارد که باید همین روزها بهش پرداخته شود. دیگر دارد دیر می‌شود. زمانش همین حالا است. اما اگر بخواهم باز یک سوال درباره‌ی برکت بپرسم، این است که از ویژگی­های مهم یک رمان، بازنمایی زندگی آدم­هایی با دیدگاه‌های متفاوت است. و این­ها تاحدود زیادی در برکت دیده می­شود. البته با توجه به مثالی شدن میانرود، در این رمان جهان­بینی­ها بسیار نزدیک به هم است. شما با چه طرفندی در این میان شخصیت ساختید از میانرودی­ها؟

در برکت یک شخصیتِ کانونی و مرکزی وجود دارد آن هم شیخ یونس است که او یا درگیر ماجراهای آدم­هاست یا شاهدِ احوالاتِ انسانیِ مردم. خرده شخصیت­های دیگر، جملگی در بافتارِ میانرودی قرار می­گیرند و به ساختِ  آن به عنوانِ یک شخصیت در مقابلِ شیخ کمک می­کنند. اما با این که این­ها در یک تاریخ و جغرافیا زندگی می­کنند و  ویژگی­های مشترکِ زیادی دارند که اصلی­ترینِ آن «حمیّتِ جاهلی» و «فرهنگِ بدوی» است که در قرآن هم به این معنا تاکید شده است، اما همه­ی آن­ها ویژگی­های شخصی و علی­حدّه­ای نیز دارند که آن­ها را از هم متمایز می­کند.

 رهیافتِ من در شخصیت­پردازی خیره­ شدن به شخصیت­هایِ خرد و کلان و کشف کردنِ خُلق و خوی آن­ها و نمایان ساختن‌شان  از طریق پررنگ رفتارها و گفتارهای جزئی است. مثلاً غلام، حاصل، نجات، شاه­قلی، راه­خدا، عبدل، اسدالله و... هر کدام یک سری رفتارها و گفتارهایِ خاص و جزئی دارند، در حال یا گذشته، که مخصوصِ خودشان بوده؛ من با خیره شدن در آن­ها، به شخصیت­شان، تعیّن و تشخّص می­بخشم.

 

 خیلی هم خوب. اما برکت محتوای جدیدی را هم وارد رمان فارسی کرده است که بکلی متفاوت است با آنچه امروزه دغدغه­ی نویسندگان فارسی زبان است. به نظر شما چطور می شود ما تازه بعد از صد سال از آغاز رمان در ایران به سراغ چنین فضاهایی می­رویم؟ ایراد کار کجاست؟ شاید هم قشری که دغدغه چنین مسائلی را داشتند و دارند تازه امروز به فکر داستانی کردنش افتادده‌اند؟

داستان­نویسی ما در صد سالِ گذشته مسائل و مشکلاتِ زیادی داشته است که نتوانسته است به جرگه داستان­نویسی جهان بپیوندد و با جریان­های زنده  آن گفت و گوی خلاّقانه کند. حال آن­که حقِ این فرهنگ و تمدن است با آن سابقه­ی درخشانِ فکری و معنوی که بتواند بوسیله­ی داستان و رمان با جهان بده­بستان داشته باشد و چیزی بر آن بیفزاید؛ و با نگاهِ ایرانی به آن رنگ و طعم دهد.

 شاید دلیل اصلی­ این عقب­ماندگی و آشفتگی همین باشد که  نویسنده­ی ایرانی علاوه بر فقدان اندیشه و ناموزونی تاریخی­ـ فرهنگی، نگاهِ درست و دقیقی به تراثِ فرهنگی  و دینیِ خودش نداشته و نتوانسته «انسانِ ایرانی» را در «روایتِ ایرانی» تعریف و تبین کند و به وضوح نشان دهد. در نتیجه دچار تحویل و تقلیل­نگری در روایت شده و قصه­ها و رمان­هایِ بی‌مایه­ای تولید کرده است. البته حسابِ نویسندگان معدود و استثناء جدا است، آن­ها تک ستاره­هایی بودند که در آسمانِ فرهنگ ایرانی سوسو زدند.

 عدم توجه به دین به مثابه یک نوع هستی شناسی  و یا یک امرِ فرهنگی در جریانِ داستان نویسی برای مردمِ مسلمان، یک آسیب جدی است که در طول این قرن همواره باعث بی­محتوایی، بی­بنیه­گی و به نوعی حرام­زدگی داستان ما شده است.

 بهتر است این­گونه بگویم در تاریخ صد ساله­ی داستان­نویسی ما شاید مادر این داستان­ها مشخص باشد اما پدرش حالت شبح­وار دارد؛ خیلی نمی­توانیم بدانیم کی است؟ به همین علت هر ساله داستان­ها و رمان­های فراوانی تولید می­شود همچون کودکِ بی­شناسنامه‌ که بدونِ این که کسی به آن­ها توجه کند  در زیرِ دست و بال له می­شوند و از بین می­روند. ولی اگر این کودک، پدر مشخص داشته باشد، او را بزرگ می­کند و در مسیرِ درستِ زندگی راهنمایی می­کند.

بنده در برکت دنبالِ این بودم داستانی با پدر و مادرِ شناسنامه دار ایرانی ـ اسلامی، و یک روایتِ ایرانی ارائه دهم همین و تمام.

درباب نکته­ی پایانی پرسشِ جنابعالی باید عرض کنم که همیشه قشری بودند که این دغدغه­ها را داشته­اند، در ایران بعد از انقلاب خیلی اشخاص، ارگان­ها و نهادها به این سمت رفتند تا داستانِ دینی  بنویسند و یا در رابطه دین و داستان تأمل کنند، اما مع الاسف چون صلاحیت لازمِ علمی و ادبی را نداشتند، عموماً دستاوردی نداشتند یا اگر هم بود بسیار ضعیف و ناچیزند.

 

همین طور است واقعا. اینان بدون این‌که بستر چنین تغییر و تحولی آماده باشد‏، می‌خواستند راه صد ساله را یک شبه بپیمایند که طبعا امکانش نبود. اما انگار امروز با شکل گیری نسل جدیدی از نویسندگان آگاه به مسئله، کار آسان‌تر شده است. اما برگردیم به یکی دیگر از محتواهای اصلی برکت. معتقدم تصویر ایمان و اعتقاد در برکت کمی جدای از هم نمایش در آمده؛ تو بگو در جهانِ آرمانی نویسنده ایمان  است که تعیین کننده است و نه اعتقاد. البته اعتقاد می­تواند مقدمه ایمان باشد.

بله من همچین تصوری دارم و فکر می­کنم جایگاه اعتقاد ذهن است و جایگاهِ ایمان در قلب انسان. به بیان دیگر  رابطه ایمان و اعتقاد مثل روح و کالبد است. البته این مفهوم ملهم از اندیشه قرآنی است که خداوند در قرآن می­فرماید: «قال الاعراب آمنا، قل لم تؤمنوا ولکن قولوا أسلمنا و لما یدخل الایمان فی­قلوبکم.» : اعراب گفتند: ایمان آوردیم، بگو: ایمان نیاوردید، بلکه باید بگوید تسلیم شدیم و ایمان هنوز در دلهای شما وارد نشده است. (حجرات، 14- 15)

 در برکت هم تصورم بر این است که آدم­ها به پاره­ای از آموزه­ها اعتقاد دارند و این اعتقاد آن­ها را به انجام یک­سری از مناسک و شعائر وا می­دارد. اما اعتقاد به تنهایی برای دین­داری کافی نیست. اعتقادِ بدون ایمان حتی می­تواند به انحطاطِ انسان و اجتماع کمک کند و حماقتِ انسان­ها را تشدید کند و ضربه­ی سهمگینی بر جوامعِ بشری وارد کند.  آن­چیزی که شیخ یونس هم دنبالش است شورِ ایمان است که هم صنف­ها و هم­لباس­های او از آن غافل­ند و مردم هم از آن حظی نبرده­اند.

البته خود یونس هم ظاهرا در حال سلوک است‏، اما شخصا جاهایی از این روایت این شور را در او می‌شود دید و صادقانه هم پذیرفت. جناب دیزگاه، برکت تا چه اندازه­ای ملهم از تجربه­ی زیستی شماست به عنوان کسی که درس دین خوانده؟ شما شیخ یونس برکت هستید؟ یا شاید هم کسی مانند او را ملاقات کرده‌اید؟ فرض آخر هم این‌که یونس برکت اصلا یک شخصیت داستانی است‎؛ و من با این فرض بیشتر موافقم البته.

بنده قریب به ده­ سال به مناطقِ مختلفِ ایران در ایام رمضان و محرم برای تبلیغ  دین سفر کرده­ام؛ خاطرات زیادی از رفتار و دین­ورزی مردم در این سفرها دارم و خیلی از این­ها را مستندنگاری کرده­ام که شاید یک زمانی آن­ها را منتشر  بکنم. طبیعتاً  بخشی از آن تجربیات و خاطرات به «برکت» به طور غیر مستقیم سر ریز کرده است و در پروراندنِ روایت دستم را گرفته است. اما شخص شیخ یونسِ برکت (دام ظله الوارف) هیچ نسبتی با بنده ندارد و او شخصیتی است شجاع، مؤمن، آگاه به زمانه و کاملاً مستقل که گاهی بنده­ی نویسنده را نصحیت می­کند و به صبر و بردباری دعوت می­کند اما هنوز برای من دعایی نکرده است با این­که چندین بار ازش التماس دعا داشته­ام. اما نقطه مشترکِ ما شاید همین باشد که هر دو امام موسی صدر را دوست داریم و او را الگویِ خودمان در تعاملِ با انسان قرار داده­ایم. خلاصه کنم؛ رفتار و کردار امام موسی صدر با مزاجِ دینی من و او سازگارتر است.

 دیگر این­که برخی از شخصیت­های داستانی بقدری عمق دارند و با زندگی درگیر هستند و شعورِ طبقاتی دارند و می­دانند در کجا ایستاده­اند و  چگونه باید زندگی کنند؛ شخصیت­هایی که وجود خارجی دارند به قوزکِ پایِ آنها نمی­رسد و همواره باید به آنها اقتدا کنند.

 

با این حساب می‌توان گفت که رمان برکت ذیل تفکرات و اندیشه‌های امام موسی‌صدر شکل گرفته! و چنان‌که پیداست شما سلوک و مرام ایشان را برای تعامل با مردم و دعوت به حق و ایمان صائب می‌بینید. آیا چیزی از شخصیت امام موسی صدر در خلقت یونس برکت می‌بینید امروز؟

امام موسی صدر یکی از شخصیت­های منحصر بفرد تاریخ تشیّع بل تاریخ اسلام در دورانِ معاصر است که گفتمانِ خود را ذیلِ قرآن و رسالتِ پیامبرانِ الهی تعریف کرده بود و انسان را نه از منظرِ فرقه­ها و آئین­های متلون مذهبی بل از چشم­انداز خداوندِ مهربان و حکیم می­بیند و تعریف می­کند. به همین دلیل، او به سرشت انسان خوش بین است و معتقد است می­توان انسان را نجات داد و در مسیرِ هدایت قرار داد ولو این­که او خیلی خطا و ظلم و عصیان کرده باشد... دیگر اینکه امام موسی صدر بهترین عبادات را خدمت به انسان و  زودنِ رنج از چهره انسان بماهو انسان می­داند این مساله را در زندگی نورانی خود به وضوح نشان می­دهد. از این رهگذر امام موسی صدر می­تواند برای همه کسانی که به نوعی به انسان می­پردازند ـ بخصوص رمان­نویس­ها ـ درسِ بصیرت و تذکر داشته باشد.

بنده در رمان «بیروط» قدری بیشتر به حالات و احوالات و همچنین «کارِ پیامبری» آن مردِ الهی پرداخته ام و بخشی از شخصیتش را از به مثابه­ی یک «انسانِ نمادین» کاویده­ام. امیدوارم نویسندگان دیگر هم قلم خودشان را به سیره و صفاتِ ایشان متبرک کنند، ذائقه مخاطبِ امروز را که با خشونتِ داعشی تلخ شده، با شیرینی­های پیامبرگونه امام صدر تغییر دهند.

شیخ یونس برکت را می­توان یکی از کوچک­ترین شاگرد مکتب او شمرد که در کلاسِ اول نشسته است با خواندنِ کتاب­های او با اندیشه و سیره­ی او ذره ذره آشنا می­شود و امام موسایی دیدن خدا و انسان را هجی می­کند و به تبلیغ­ش می­پردازد. برکت تلاش می­کند برخی از رفتارها و کردارهای او را تقلید کند و در عمل نشان بدهد، اما هنوز از خیلی فاصله دارد. خیلی باید کار کند، زحمت بکشد تا بتواند امام موسایی عمل کند. من برخی اوقات فکر می­کنم شاید کسی نتواند مثل او باشد، چرا که امام موسی صدر بودن یک موهبت است که خداوند به هر کس نمی­دهد و شاید به هیچ کس هم ندهد.

و سوال پایانی این­که آیا برکت را رمان می­دانید اصلا؟ اگر جواب مثبت است، بگویید چگونه می شود جهان رمان را که بر نگارنگی صدا و چهره­ها استوار است با نگاه سفید و سیاه مالوف در جهان دینمدارانه جمع کرد؟

اتفاقاً رمان یکی از معدود ژانرهایِ هنری است که قابلیتِ فراوانی دارد؛ زیست و زندگی انسان را در حوزه­های مختلف متجلی کند. در این حوزه هم اگر رمان­نویس به انسان نگاهِ درستی داشته باشد؛ به این معنا که قایل به اصالت و قداست انسان باشد در نتیجه رنگارنگی و صداهایِ او را ولو این­که مخالفِ عقیده و اندیشه خودش باشد به رسمیّت می­شناسد و نشان می­دهد. مثلاً در جهانِ رمان همان اندازه که انسانِ مؤمن حق دارد حرف بزند و اظهار نظر کند باید انسانِ کافر یا عاصی هم حق داشته باشد. با تکیه بر این نگاه که کاملاً انسانی است رمان نویس می­تواند رنگارنگی و چند صدایی را متجلی سازد و به هدف خود نزدیک شود. اما اگر نویسنده نگاهِ کلامی، فرقه­گرایانه و ایدئوژیک داشته باشد به همچین چیزی تن نمی­دهد و معمولاً نویسنده و اثرش در این بازی شکست می­خورند.

برای نمونه رمان­نویسانی چون داستایوفسکی، گراهام گرین، ایزاک باشویس سینگر، ارسکین کالدول و... با نگاه درست به انسان و دین داستان روایت کرده­اند و موفق شده­اند. و هزاران نویسنده وطنی و غیره به این نکته توجه نکردند نتوانستند چیزِ قابل قبولی خلق کنند.

 

تصاویر
  • "برکت" بعد از صد سال محتوای جدیدی را به رمان ایرانی وارد کرده‌است.
ثبت امتیاز
اشتراک گذاری
نظر جدید

جستجو

آرشیو زمانی

آبان 1403 (1) مرداد 1403 (1) اردیبهشت 1403 (1) اسفند 1402 (1) بهمن 1402 (1) دی 1402 (2) آذر 1402 (4) مهر 1402 (2) شهریور 1402 (1) مرداد 1402 (4) تیر 1402 (2) اردیبهشت 1402 (4) فروردین 1402 (6) اسفند 1401 (9) بهمن 1401 (4) دی 1401 (7) آذر 1401 (7) آبان 1401 (9) مهر 1401 (2) اسفند 1400 (2) بهمن 1400 (1) دی 1400 (2) آذر 1400 (3) شهریور 1400 (1) مرداد 1400 (3) تیر 1400 (1) خرداد 1400 (1) اردیبهشت 1400 (3) فروردین 1400 (3) اسفند 1399 (1) مهر 1399 (3) مرداد 1399 (1) تیر 1399 (6) خرداد 1399 (1) بهمن 1398 (3) دی 1398 (6) آذر 1398 (7) آبان 1398 (13) مهر 1398 (7) شهریور 1398 (8) مرداد 1398 (8) تیر 1398 (11) خرداد 1398 (7) اردیبهشت 1398 (15) فروردین 1398 (3) اسفند 1397 (20) بهمن 1397 (5) دی 1397 (5) آذر 1397 (8) آبان 1397 (2) مهر 1397 (7) شهریور 1397 (12) مرداد 1397 (6) تیر 1397 (6) خرداد 1397 (6) اردیبهشت 1397 (5) فروردین 1397 (1) بهمن 1396 (3) آبان 1396 (3) مهر 1396 (1) شهریور 1396 (1) تیر 1396 (5) خرداد 1396 (2) اردیبهشت 1396 (3) بهمن 1395 (2) دی 1395 (2) آذر 1395 (3) آبان 1395 (4) مهر 1395 (2) شهریور 1395 (1) مرداد 1395 (1) خرداد 1395 (3) فروردین 1395 (1) اسفند 1394 (2) بهمن 1394 (2) دی 1394 (3) آذر 1394 (4) آبان 1394 (9) شهریور 1394 (1) خرداد 1394 (2)