گفت وگو با مهدی صفری، نویسنده رمان «ابدی»
آرش فهیم
- معمولا قهرمان کتابها یا داستانهایی که با موضوع داعش نوشته میشوند، مدافعان حرم هستند. اما قهرمان رمان «ابدی» جوان ترسویی به نام امیرعلی است که هیچ نسبتی هم با مبارزه و فعالیت رزمی ندارد. این قهرمان از کجا آمده است؟
راستش را بخواهید بنده اصلا نویسنده نبودم و الان هم خودم را نویسنده نمیدانم اما ماجراهایی باعث شد تا این رمان را بنویسم. حوزه فعالیت من مهندسی صنایع است و قصد ورود به عرصه نویسندگی را نداشتم. اما احساس کردم یک خلاء وجود دارد که باید پر شود. چون فرد دیگری - در آن زمان که تصمیم به نوشتن رمان ابدی گرفتم- درباره این موضوع رمانی را ننوشته بود.
- دقیقا چه زمانی بود؟
نوروز سال 91 بود. بعد از سال تحویل، از حرم امام رضا(ع) بیرون آمدیم و در بین جمعیت، عبارتی توجه من را جلب کرد. دیدم روی پلاکاردهایی عنوان «شهید مدافع حرم» نوشته شده است. اولین بار آنجا بود که با این عبارت آشنا شدم. برایم سؤال بود که اصلا مدافع حرم چیست. به همین دلیل شروع به تحقیق درباره این موضوع کردم. در حین تحقیقاتم، یک قطعه فیلم درباره به خاکسپاری یکی از شهدای افغانستانی مدافع حرم دیدم. مراسم بسیار غریبانه برگزار میشد و مادر شهید با حال حزنانگیز خود اصرار میکرد تا روی فرزندش را بردارند تا قبل از دفن، برای بار آخر چهره او را ببیند. اما اجازه نمیدادند و در نهایت دفنش کردند. ماجرا از این قرار بود که سر از تن این پسر جدا شده بود و نمیخواستند بگذارند مادرش از این واقعیت تلخ آگاه شود. این فیلم تأثیر بسیار زیادی روی من گذاشت. همان موقع به این فکر افتادم که باید برای این آدمها کاری بکنم. بعد از چند وقت، مادرم گفت که یکی از اقوام دورمان که ساکن شهرستان است، در سوریه مجروح شده و در بیمارستانی در تهران بستری است و خواست که به عیادتش برویم. در آنجا فهمیدیم که این مدافع حرم هم روی تله انفجاری رفته و پاهایش را از دست داده است. یک پسر کلاس پنجمی داشت که وقتی این موضوع را گفتند، شروع به داد و فریاد کرد و اصلا نمیتوانست تحمل کند. چند بار رفتم به آنها سر زدم و هر بار با خاطرات جدیدی مواجه شدم. همان موقع بود که برخی میگفتند این آدمها به خاطر پول به سوریه میروند و این حرف برایم عجیب بود. با خودم فکر میکردم چطور یک نفر میتواند به خاطر پول، چنین رنجها و دشواریهایی را تحمل کند و به جان بخرد؟ همچنین موضوعی که فکرم را به خود مشغول میکرد این بود که یک جوان باید چه راهی را انتخاب کند و چه الگویی داشته باشد تا به نتیجه بهتری در زندگیاش برسد؟ شخصیت امیرعلی، حاصل تلاش من برای یافتن این سؤال بود.
- اطلاعات درون کتاب بسیار جزئی و تا حدودی دقیق به نظر میرسند. چطور فضاسازی کردید؟
در آن زمان دسترسی به مدافعان حرم خیلی دشوار بود. یک سری آقایان که مدافع حرم بودند را به سختی پیدا کردم. هر چند که بعد از شهادت شهید حججی، فضا در این زمینه کمی باز شد اما تا قبل از آن و حتی همین الان هم دسترسی به اطلاعات و فضای جریان دفاع از حرم اصلا آسان نیست. ببینید الان دست نوشتههای پدر شهیدم از دوران دفاع مقدس موجود است و ما با مطالعه آنها میفهمیم به کجا رفتند و معلوم است که چگونه میجنگیدند و چه مواقعی دچار تنگنا میشدند و همه چیز مشخص است. اما درباره مدافعان حرم، اینگونه اطلاعات بسیار اندک است. برای همین مجبور میشدم برای کسب اطلاعات به بهشت زهرا (س) و قطعه شهدا بروم و با افراد مرتبط با این موضوع از نزدیک دیدار کنم. در آنجا هم اغلب با افغانستانیها صحبت میکردم چون راحتتر اطلاعات میدادند. به تدریج و ذره ذره اطلاعات را جمعآوری کردم. هر خاطره کوچکی که میشنیدم را در بخشی از رمان وارد میکردم. بیشتر اتفاقاتی که در رمان برای آدمها میافتد واقعی است و برای دیگران رخ داده بود و براساس خاطرات نوشته شدند. سعی میکردم خاطراتی که جسته وگریخته و از زبان افراد مختلفی میشنیدم را به شخصیتهای داستان مرتبط کنم.
- چرا مثل بسیاری دیگر از نویسندهها، کتاب را در قالب خاطره یا زندگینامه ننوشتید و قالب رمان را انتخاب کردید؟
موقع نوشتن رمان قبلی ام با عنوان «پرتاب» که درباره صنعت موشکی است، خیلی دوست داشتم به زندگی شهید طهرانی مقدم بپردازم. اما دسترسی به اطلاعات با پیچیدگیهایی همراه بود. همچنین مصاحبههای انجام گرفته، برای مخاطبگیرایی و کشش لازم را نداشتند. این تجربه برایم ثابت کرد که زندگینامه نویسی کار من نیست و سختم بود. به همین خاطر هم به نوشتن داستان و رمان رو آوردم.
- در ماجرای دفاع از حرم، بیشتر بحث سوریه مطرح است. چرا عراق را برای وقوع اتفاقات داستان انتخاب کردید؟
موقعی که کتاب را مینوشتم شهر کرکوک عراق در محاصره داعش بود و نزدیک بود که سقوط کند. هدف بعدی داعش هم موصل بود. این مسائل را در اخبار خیلی میشنیدم. میخواستم کتابم با اخبار روز مربوط باشد و کسانی که آن را مطالعه میکنند، از این نظر هم برایشان جذاب به نظر برسد. اما فرایند انتشار کتاب طولانی شد و زمانی به بازار آمد که داعش به طور کلی از عراق بیرون رانده شد. به همین دلیل هم موضوع کتاب تاریخی شده است.
- یکی از انتقاداتی که به رمان «ابدی» وارد میشود این است که بخشهای زیادی از کتاب، از داستان اصلی (رویارویی شخصیتهای داستان با داعشیها) جداست و مثلا مطالب مربوط به زندگی خانوادگی، سفر و...، رمان را دچار زیاده گویی کرده است. آیا راهبرد خاصی از این نوع طراحی کتاب داشتید؟
سعی کردم طبق اصول و روش کلاسیک بنویسم. به همین دلیل هم بنا را بر این گذاشتم که در خلال داستان، جای تنفس هم برای مخاطب بگذارم و همهاش در فضای خونریزی و شکنجه و کشتار نباشد. بر همین اساس، پس از هر فصل از ماجرای اصلی که به درگیری شخصیتهای داستان با داعشیها اختصاص داشت، یک فصل را به ذهن مخاطب آرامش میدادم. البته الان که نگاه میکنم میبینم تا حدودی این انتقاد وارد است و بخشهایی از داستان دچار زیادهگویی شده است. با این حال، برخی از خوانندگان، به ویژه خانمها از همان حجم از خشونت و خونریزی در بخشهای مربوط به داعش، رنجیدهاند. تصورم این است که اگر کل کتاب به آن بخشها خلاصه میشد، کمتر کسی مطالعه کتاب را تا پایان ادامه میداد.
- نظرتان درباره مجموعه کتابهایی که درباره شهدای مدافع حرم و جریان مبارزه با تکفیریها منتشر شده چیست؟
به نظرم یک مشکل کلی در این کتابها این است که همان فضای دوران دفاع مقدس را تکرار میکنند. مثلا یک کتاب خواندم و دیدم که اگر اسامی مناطق درگیر جنگ در سوریه و عراق را با اسامی مناطق جنگی خودمان جابهجا میکردیم، هیچ تغییری در اصل داستان پیش نمیآمد. این نشان میدهد که بیشتر نویسندگان با همان ذهنیتی که از دفاع مقدس دارند به نوشتن ماجراهای مربوط به دفاع از حرم نیز میپردازند. در واقع، اغلب همان داستانهای دفاع مقدس هستند و فقط اسمها متفاوت است. شاید به این دلیل که افرادی که به سوریه و عراق میروند با نویسندگان و هنرمندان ارتباط چندانی ندارند. از طرفی، کسانی هم که نویسنده و هنرمند هستند در این فضا نبودهاند. به نظرم باید زمینهای فراهم شود تا نویسندهها از نزدیک آن فضاها را ببینند. همچنان که میبینیم برخی نویسندهها، عکاسها یا خبرنگارها که در دوران دفاع مقدس به جبهه رفته بودند هنوز هم از اندوخته آن دوره خود برای خلق آثار فرهنگی استفاده میکنند. اما این تجربه برای اهالی قلم و رسانه درباره دفاع از حرم رقم نخورده است.
- کار دیگری هم در زمینه ادبیات در دست انجام دارید؟
نوشتن یک رمان دیگر را شروع کردم اما خیلی دشوار و پیچیده است و به همین دلیل هم به کندی پیش میروم. این داستان هم مرتبط با مدافعان حرم است. طرح داستان به این ترتیب است که دو نفر باجناق هم هستند، یکی از آنها دیپلمات است و در حوزه مذاکرات هستهای و برجام قرار دارد و دیگری مأمور امنیتی است و در داعش نفوذ میکند. خواستم در قالب این داستان، مخاطب را به مقایسه دو نوع تفکر و گرایش دعوت کنم. شخصیت نفوذی در داعش براساس واقعیت شکل میگیرد. یکی از فرماندهان مدافعان حرم را میشناسم که اجرای چنین عملیاتی را تجربه کرده و یک بار هم به داعش نفوذ کرده است. با این حال دسترسی ام به وی اندک است و خیلی کم میتوانم با وی صحبت کنم.
- ممنون از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید. در پایان اگر صحبتی باقی مانده، بفرمایید.
چندی قبل به همراه گروهی از نویسندگان به دیدار رهبر انقلاب رفتیم. پس از اقامه نماز، با حضرت آقا صحبت کردیم و بنده نیز فرصت حرف زدن پیدا کردم و کتاب «ابدی» هم به ایشان تقدیم شد. در صحبتهایم، به لزوم ارتباط بیشتر نویسندگان با فضای جبهه مقاومت و مدافعان حرم نیزاشاره کردم. در کل، دیدار بسیار شیرین و جذابی بود و جا داشت در پایان این گفت وگو از آن یاد کنم.