نمونهای مه آلود و بی اعتماد از جامعه
پری رضوی - رمان رویای فالاچی معنامحور است. سیمای یک جامعه در دل افرادی است که شاید بارها از کنارشان بی تفاوت رد شده ایم و ندانسته ایم که این افراد تعیینکننده ی خیلی مسائل روزمره در جامعه هستند.
دوشنبه، 20 خرداد 1398 |
https://madreseroman.ir/Articles/ID
به نام خدا
پری رضوی
رویای فالاچی نوشته ی فرشته اثنی عشر اولین رمان ایشان در 295صفحه با چندین فصل هاله و مسعود نوشته شده است که شخصیت های اصلی رمان هستند. داستانی که در دل خود پر از هیاهو و ماجراست، ولی در بیرون شاید هیچ خبری نیست. در فکر شخصیت های داستان ماجرایی به وقوع می پیوندد و برای مخاطبی که عاشق ماجراهای بیرونی است، زیاد جذاب نیست.
ساده بگویم این رمان برای خواننده ی ماجرا محور تا صفحه ی صد زیاد جذاب نیست. رمان رویای فالاچی معنامحور است. سیمای یک جامعه در دل افرادی است که شاید بارها از کنارشان بی تفاوت رد شده ایم و ندانسته ایم که این افراد تعیینکننده ی خیلی مسائل روزمره در جامعه هستند. بهترین مثالی که می توانم بگویم این است که نویسنده مثل این هنرمندان خلّاق است که با مواد ساده ی بازیافت مثل پلاستیک های نوشابه خانواده چیزی ساخته است که با کمی دقت حیران می شوی. فقط با استفاده از دو تا شخصیت هاله و مسعود توانسته مفهوم بسیار بزرگی به نام هویّت را به چالش بکشد. هویّتی که از فرد به گروه و اجتماع و ملیّت کشیده می شود. نویسنده به راحتی از پس این کار برآمده است. تو گویی سال ها با آن زیسته است.
اگر بخواهیم هویت را در شکل ساده معنا کنیم، می توان به وجه تمایز "فرد" از فردی به فرد دیگر از اجتماعی به اجتماع دیگر و ملیّت به ملیت دیگر را معنا کرد. در کتاب رویای فالاچی خواننده در نگاه اول شاید احساس کند که موضوع و دغدغه ی فردی مردم مثلاً هاله و مسعود چه ربطی به من دارد؟ ولی با کمی هوشیاری می توان از جز به کل به اهمیت موضوع پی برد. وقتی با انتخاب هوشمندانه ی نویسنده دقت کنیم متوجه خواهیم شد که اول به تردید و دو دلی های شخصیت های اصلی داستان می پردازد. هاله به صورت نامحسوس به خاطر شرایط کاری و پیشرفت در تحصیل، چرا که پدرش را در داربست نقاشی از دست داده است و مادرش النگویش را برای قبولی او در دانشگاه تهران می فروشد. هاله به نوعی برای رهایی از تنگنای مالی مجبور می شود هویّت خود را بین چندین نفر قسمت کند و آخر سر هم همان هویت های ساختگی گریبانش را می گیرند و به دامش می اندازند. مسعود به نوعی دیگر یعنی محسوس تر و آشکارا به دنبال هویّت خود دائم سرگردان است و همین مسئله باعث می شود که همچنان در بازی مار و پله که شاید پدر مار و مادر نردبان باشد شاید هم برعکس است دائم در چالش است.
شروع رمان کاملاً با تنه یا بدنه و پایان داستان هماهنگی دارد. با این هارمونی من احساس می کنم نویسنده ذهن بسیار منظمی دارد و توانایی خود را در داستانپردازی مخصوصاً در کار اول به اثبات رسانده است. از همان شروع داستان ما می فهمیم که فضای داستان مه آلود است و برای درک روابط و ارتباطات باید دقیق و نکتهسنج باشیم. تداعی معانی ها و توصیفات داستانی بجا و کاملا موافق با فضای داستانی است. مخصوصاً در برخی موارد که من با این تشبیهات و توصیفات بسیار لذت بردم. شخصیت پردازی در داستان به صورت پراکنده و موذی گرایانه و بدون مداخله انجام شده است. زاویه دید رمان از زاویه دید سوم شخص محدود به ذهن مسعود و هاله است. همه ی شخصیت ها به صورت ماهرانه خاکستری منتها با ضعف و قوت خاص خود پردازش شده است.
زبان داستانی ساده، شیوا و یکدست نوشته شده است. توضیح خصلت های زنانه و مردانه به نظرم تا حدی خوبی موفق عمل کرده است.
به چالش کشیدن هویّت در بعضی قسمت ها بسیار برجسته و عالی بود و در برخی موارد به نظر زیاده روی و حالت مستقیم گویی به خود گرفته بود. با ذکر چند منبع به بیان این قسمت ها می پردازیم.
زمانی که برق دانشگاه قطع می شود و همه جا تاریک می شود. وقتی بچه ها گوشی های خود را برای روشن کردن محیط کلاس بالا می برند، عکس صفحه اصلی گوشی شان جالب است. همه از ستارگان و خوانندگان اروپایی است. کسانی که ادعای تمدن هزار ساله دارند. تنها کسی که عکس صفحه اصلی گوشی اش دومینوهای سرگردانی هستند که به دنبال پیدا کردن جایگاه خود هی در صفحه در حال جابجا شدن هستند، مسعود است.
پدر هاله صورت دختری را که در دیوار مدرسه ناتمام می گذارد و هاله در رمان واقعاً در پی پیدا کردن هویّت اصلی خودش ناکام و سرگردان است. در جایی دیگر با اشاره به پیدا شدن صفحه ی فلزی که طلسم روی آن نوشته شده است"جهت اولاد دار شدن و کاغذ دعایی که مومیایی شده است." اشاره ی بجا و درستی که خیلی صریح می گوید"هویّت ما را موم گرفته اند."
اشاره به چند هویّت ملی هم وجود دارد. چالش اولی که معلوم نیست ما خاورمیانه ای هستیم یا کجایی هستیم.
دومی وقتی زبان انگلیسی را برای به روز کردن علم مورد بحث دانشجویان قرار می دهد. مسئله ی بسیار مهمی که هنوز جا نیفتاده و مثل ساعتی که با آونگ آویزان هیچوقت زمان و مکان را درست نشان نمی دهد.
مستند راز بقا و اشاره کردن به لاک پشت های دریایی که مادرشان آنها را در ساحل می گذارد و می رود. به نظرم هوشمندانه و تا حدی مستقیم است.
علی و پروانه اشاره به یکسری افرادی که حتی در هویت جنسی خود درگیر هستند. و شاید بزرگترین دغدغه ی جامعهی بشری است.
خوابی که مادر هاله می بیند به نظرم تا حدی مستقیم است، ولی تشریح نوع خوابی که مادر دیده است و اشاره به نوع شخصیت هاله است خیلی خوب بود. فردی که دو شقه می شود.
این قسمت تناقض هم داشت. آیا مادر همکلاسی او را به نام دریا صیدی نمی شناخت؟ مادری که یک دختر داشت و همه چیز تحت کنترلش بود.
کیسه خوابی که توسط کولی می خواست به زور به مسعود فروخته شود.
انتخاب اسم دقیقاً با شخصیت هاله که واقعاً مثل هاله ای از ابهام و چندگانگی در دفتر روزنامه فعالیت می کرد. بدون اینکه دیگران به هویّت اش پی ببرند.
انتخاب نام مسعود به عنوان بازمانده ای از بزرگان قاجاری در ظاهر خوشبخت ولی آثاری از این خوشبختی در زندگی اش دیده نمی شد.
پایانبندی رمان خیلی آرام، متفاوت و اساسی با نشان دادن موجودی مسعود تمام می شود.
رودست خوردن هاله از ندا و ندا از هاله، هاله از مسعود، مسعود از هاله، استادان از دانشجویان، دانشجویان از استادان، همه و همه فضایی مه آلود و بی اعتماد ساخته که نمونه ی کوچکی از جامعه و بخش اساسی آن را به تصویر می کشد.