ستون داستان سایت شهرستان ادب را با یادداشتی بر کتاب «وضعیت بیعاری» اثر «حامد جلالی»، به قلم سرکار خانم «فاطمه عسکری» بهروز میکنیم:
«وضعیت بیعاری» روایتی مشترک از دنیاهایی متفاوت است، که توسط قدرت نجاتبخش و ویرانگر عشق، زیر و رو شدهاند. شاید خلاصهترین راه معرفی کردن این داستان همین جمله است وضعیت بیعاری یک داستان عاشقانه است و با اینکه داستانهای عاشقانه به قدمت بشریت هستند، اما انگار باز هم هر قدر تکراری یا شبیه، همچنان جذاباند. این جذابیت شاید به این علت است که عشق همزمان با انسان متولد شده و شاید هم برای این است که این موضوع بزرگترین سوال جهان خلقت است. چیست؟ چطور به وجود میآید؟ اصلاً چرا هست؟ و با ما چه میکند؟
در دنیای «وضعیت بیعاری» نویسنده تلاش میکند در پس تفاوتهای شخصیتهایش، شباهت انسانها و دنیاهایشان را نشان بدهد. شاید پیام نویسنده این باشد که اگر شریعت ظاهری دین و فرهنگ و باورها را کنار بزنیم میبینیم که در پس همه آنها انسانهایی مانند هم نشستهاند که عاشق میشوند، عصبانی میشوند و تلاش میکنند تا دنیا را از دریچه نگاهشان بفهمند.
شاید هم هدف نویسنده بیان قدرت باورهاست. ارزش و باورهای والا که یکدیگر را کنار میزنند تا به رستگاری برسند. قدرت عشقی که در پس تفاوت مذهبی و فرهنگی سربرمیدارد. قدرت وطنپرستی که از جان و مال و خانه رد میشود و عشق به خدا و دینش که فرد را از خاک بلند میکند و به عرش میبرد. کتاب پیش رو گویی در فصل اولش مسائلی را برای ما میگشاید و در انتها آن را به شیوه خودش حل میکند یا بهتر است بگویم به شیوه حلیمه، شخصیتی که از لابهلای برگهای کاهی برمیخیزد و زندگیاش را به دست میگیرد.
اسم کتاب هم در خور توجه است. گمانم وضعیت بیعاری نشان میدهد در دنیایی که عشق بر آن حاکم است نمیتوان بیعار ماند. چرا که لابهلای ورقهای این کتاب دونفر علیرغم تفاوتها و دشواریها، خودشان را به هم میرسانند و با هم میمانند و تا آخرین لحظه حتی پس از مرگ عاشقاند. شاید این کتاب در دنیایی که آدمها کمکم باور و ایمانشان را به عشق از دست میدهند و هر روز آمار بیشتری از طلاق منتشر میکنند، باعث شود ماندگاریِ شورِعشق قابل باور شود و این باور که عشق میتواند از پس جنگ، سنتهای کهنه، تفاوت در مذهب، خانواده و عشیره سختگیر و بیعارهایی که در حیاطها میرویند سربردارد و پیروز شود. این قدرت در عشق به مذهب و باورهای ارزشی و جنگ تا پای جان برای آنها نیز نشان داده میشود.
ما در این رمان داستان رام و حلیمه را از زبان راویان مختلفی میشنویم که هر چند بعضی از آنها اضافی هستند و در بعضی از آنها نویسنده برای متفاوت کردن لحن بیش از حد تلاش کرده، اما به هر حال قدرت نویسنده را در به تصور کشیدن دنیای متفاوت یازده راوی نشان میدهد.
نکتۀ قابل توجه دیگر در این کتاب، دنیای متفاوت زنهاست. نویسنده شرایطی را میسازد تا ما دنیا را از دید زنان ببینیم. از دید زنانی که اجازه نداشتند یا شاید هنوز هم ندارند که عاشق بشوند و خودشان تصمیم بگیرند. زنان مختلفی در کتاب نمایش داده میشوند، زنانی که زندگیشان را کاملاً در دستهای مردان میگذارند و تسلیماند در مقابل زنانی که تنها راه نجات را در نبود مردان میبینند اما حلیمه گویی نقطه تعادل آنهاست.
من بهعنوان یک زن اما، احساس کردم نویسنده به زن احترام میگذارد و مردهایی را میستاید که محبت نثار زن میکنند، به زنان اجازه میدهند نظرشان را بگویند و میدانند دنیایی که زن در آن جایی نداشته باشد خالی از ظرافت و محبت و شجاعت است. نویسنده در جایجای قصهاش، ظلمهای روا شده در حق زنان را به بهانههای واهی، بیان میکند و دنیا را از چشم آنها نشان میدهد.
در انتها باید بگویم بخش مورد علاقهام ازکتاب جایی بود که صائبی و مسلمان هر دو برای یک هدف، به یک شیوه و به یک خدا رجوع کردند؛ اما فکر میکنم بیش از این گفتن راجع به کتاب، ممکن است منجر به از دست رفتن تلاش نویسنده برای منتظر گذاشتن مخاطب شود. گرچه شاید خواننده مسائلی را در همان ابتدای کتاب متوجه شود و شاید انتظار داشته باشد که با کلیشههای قابل انتظاری مواجه نشود، اما به شما میگویم اگر دوست دارید داستانی عاشقانه را در گرماگرم شرجی جنوب بخوانید، با حلیمه مسلمان از یک عشیره سختگیر، رامِ صائبی که قرار است منجی قومش شود و داستان عشقشان در بستر مبارزات انقلاب و گیرودار جنگ همراه شوید، قصه روان و سرگرم کننده حامد جلالی را از دست ندهید.