پنجشنبه, 01 آذر,1403

همه مطالب

مقالات

دستم می‌لرزید وقتی می‌خواستم درباره یک پیامبر داستان بنویسم
 

دستم می‌لرزید وقتی می‌خواستم درباره یک پیامبر داستان بنویسم

نویسنده کتاب «شکینا» در گفت‌وگو با خبرگزاری تسنیم از چرایی و چگونگی نگارش این رمان گفت؛ کتابی که به گوشه‌ای از تاریخ قوم یهود اشاره دارد.
شنبه، 26 فروردین 1402 | Article Rating

«شَکینا» رمانی است در ژانر تاریخی.روایت مهاجرت اجباری قوم یهود از اورشلیم به بابِل، در زمان حکمرانی بخت‌النصر و معاصر با زندگی حبقوق نبی(ع) در این برهه تاریخی است. حبقوق، هشتمین نبی از انبیای کوچک و دوازده‌گانۀ یهود است که حدود 700 سال قبل از میلاد می‌زیسته است. وی از خاندان لاوی (نگاهبان و کاهنان معبد) بوده و در زمان جوانی، از خادمین مخصوص کنیسۀ (معبد) سلیمان در اورشیلم بوده که پس از فتح اورشیلم، به عنوان برده، به بابل آورده می‌شود و در کنیسه‌ای در بابل، به خدمت و عبادت مشغول می‌شود.

نویسنده با دست‌مایه قرار دادن یک باور دینی-مذهبی و تلفیق این اعتقاد با تخیّل خویش، داستانی بسیار پر تعلیق و کشش خلق می‌کند؛ داستانی که در دو خطّ روایی مجزا، با یک بازۀ زمانی سه‌هزار ساله به پیش می‌رود و به واقع، این بعد زمانی، همان شکینای ازدست‌رفتۀ قوم یهود است که هنوز از پس سال‌ها، پیروان صدیق یهود، از پی یافتن آن، در غارها و سردابه‌ها به جستجو هستند.

در پس این روایت با بازه زمانی سه هزار ساله روایت دیگری نیز در جریان است که در زمان معاصر رخ می‌دهد؛ روایت پسر جوانی که در پی دنبال کردن نقشه‌های پدربزرگ مرحومش به مقبره حبقوق نبی(ع) می‌رسد. این کتاب که دومین رمان بلند محمدامین پورحسینقلی است، از سوی انتشارات شهرستان ادب در 327 صفحه وارد بازار کتاب شد. پورحسینقلی در گفت‌وگویی از چگونگی و چرایی نگارش این رمان گفت که در ادامه می‌خوانید:

*آقای پورحسینقلی شما در رشته آمار زیستی تحصیل کرده‌اید، با توجه به اینکه رشته تحصیلی شما غیرمرتبط با حوزه ادبیات داستانی است، چطور شد که تصمیم گرفتید وارد این حوزه شده و نویسنده بشوید؟

من خودم را نویسنده نمی‌دانم. از نظر من کسی را که در نوشتن استمرار دارد، آثار متعدد منتشر می‌کند و جامعه ادبی او را به‌عنوان نویسنده می‌پذیرد، می‌توان نویسنده نامید. به نظرم حتماً نباید رشته تحصیلی یک نویسنده با شغلش هم‌راستا باشد؛ چنانکه ما در بین نویسنده‌ها تنوع و تفاوت رشته را زیاد می‌بینیم.

من از کودکی به داستان‌خوانی و داستان‌گویی علاقه داشتم و خیالاتی را در ذهنم تصور می‌کردم که در دوران نوجوانی سعی کردم که این خیالات را پرورش دهم و مکتوبش کنم.  بعد از اتمام تحصیلات تصمیم گرفتم به‌صورت حرفه‌ای‌تر آموزش ببینم و کلاس داستان‌نویسی بروم و با فرم آشنا بشوم تا بتوانم داستان‌هایی را که در دوران نوجوانی و جوانی می‌نوشتم، یک مقداری قوام بدهم و این جرأت را بیابم که به‌ فکر انتشار آنها باشم.

*در نوشتن در پی یافتن چه چیزی هستید؟

من حس می‌کردم که بی‌اراده یک تصاویر خیالی در ذهنم وجود دارد که دلم می‌خواست دیگران را در لذت دیدن این تصاویر خیالی سهیم کنم. بسیاری از نویسندگان هم خواسته یا ناخواسته همین هدف را دارند. حال منِ نویسنده با آموزش دیدن، به این خیالات فرم می‌دهم و آنها را به‌صورت داستان درمی‌آورم که در این داستان‌ها البته به‌نوعی طرز تفکر و جهان‌‌بینی نویسنده هم دیده می‌شود. 

*اثر جدیدی از شما با عنوان «شکینا» منتشر شده است. کمی درباره عنوان این اثر توضیح دهید که به چه معناست؟

شَکینا یک واژه عبرانی در ادبیات یهود است. شِکینا یا شَکینه هم می‌گویند که معادل عربی آن سیکنه است که به تعبیر قرآنی به معنای آرامش است. در واقع آرامشی است که خداوند به قوم بنی‌اسرائیل می‌داد.

*ایده و موضوع رمان «شَکینا» از کجا به ذهن شما رسید؟

اواخر سال 93 سفری به شهر همدان داشتم. شنیده بودم که در شهر توسیرکان مقبره پیامبری هست که معماری آن مربوط به دوران سلجوقی است. در ورودی مقبره، تابلویی هم نصب کرده و زندگی‌نامه این پیامبر را در چند خط نوشته بودند با این مضمون که ساکن اورشلیم بوده، سپس اسیر می‌شود و به بابِل میرود و در آنجا آزاد می‌شود. ایشان سپس به ایران می‌آید و در اینجا از دنیا می‌رود. 

بعد از خواندن این زندگی‌نامه مختصر، این سؤال برای من ایجاد شد که چرا این پیامبر بعد از آزادی، به جای برگشتن به اورشلیم به ایران سفر می‌کند و ماندگار می‌شود؟ همانجا به همسرم گفتم که من می‌خواهم در خصوص این پیامبر یک رمان بنویسم.

*روند نگارش اثر به چه صورت بوده و چقدر طول کشیده است؟

حدود یک‌سال و نیم کار تحقیق و نگارش این اثر به طول انجامید. وقتی شروع به نگارش «شکینا» کردم، هم‌زمان مطالعه تاریخی را هم ادامه می‌دادم؛ البته به جز یک کتاب، اطلاعات زیادی در مورد حبقوق نبی(ع) وجود نداشت. در مجموع تنها یک کتاب به زندگی‌نامه این پیامبر که جزو پیامبران بنی‌اسرائیل است، پرداخته بود که دعاهای او را نیز شامل می‌شد. به جز این کتاب، منبع دیگری چه در بین منابع عربی و فارسی و چه در بین منابع انگلیسی، ندیدم. جمع‌آوری همین اطلاعات تا حدی به من کمک کرد.

وقتی وارد مدرسه رمان شهرستان ادب شدم و قرار همکاری با آقای شهسواری گذاشته شد، ایشان راهنمایی خیلی خوبی در بحث تحقیق و قوام فرم به من کردند. و در مورد الهیات یهود بیشتر مطالعه کردم تا بتوانم هم شخصیت اصلی داستان را قوام بدهم و هم شخصیت‌های مقابل او را. در نهایت تغییراتی در رمان ایجاد شد و «شکینا» شکل گرفت.

*مهم‌ترین پیام «شَکینا» برای خواننده چیست؟

خواننده باید داستان را بخواند خودش به پیام اثر پی ببرد.

*چه انگیزه یا هدفی سبب شد که به مسئله یهود بپردازید؟

مهمترین انگیزه و هدف من از خلق این اثر، شریک کردن خواننده با دنیای ذهنی خودم بود. من عاشق وطن، مردم ایران و تنوع قومیت و مذاهب مختلف آن هستم. معتقدم که تمدن ایران جاذبه‌ای داشته که توانسته خیلی از قومیت‌ها و مذاهب را داخل خودش نگاه‌ دارد. یک جامعه چند لایه که در نهایت حول یک محور مشترکی به‌عنوان ایران شناخته شده است. من در داستان‌هایی که می‌نویسم، همیشه سعی می‌کنم این اتحاد و تمدن فرهنگی ایران زمین را نشان دهم.

*قهرمان در کتاب شما کیست؟

همان شخصیت اول داستان، حبقوق نبی(ع) است؛ البته من در ابتدا می‌خواستم داستان را حول محور یک شخصیت دومی ببرم. حول محور پسر خوانده حبقوق، ایلیا. در حقیقت در ابتدای امر، دستم می‌لرزید که بخواهم درباره یک پیامبر داستان بنویسم و حتی بعد از اتمام کتاب، قصد چاپ کردن آن را نیز نداشتم. بعدها که دیدگاهم در این خصوص تغییر کرد، درصدد چاپ اثر برآمدم. در حقیقت خود داستان خودش را با همان شخصیت اول، حبقوق نبی، تعریف کرد و پیش رفت و به سرانجام رسید.

*حین نگارش کتاب تا چه حد به واقعی بودن شخصیت‌ها و وقایع داستان پایبند بودید؟ در حقیقت مرز بین تخیل و واقعیت در اثر شما تا کجاست؟

من با تقسیم‌بندی داستان واقعی از غیرواقعی زاویه دارم.  به عقیده من داستان یک تجربه در حوزه خیال است؛ چرا که از نظر ما شرقی‌ها، دنیای خیال دنیایی است که وجود دارد. هنرمند به‌واسطه تقوا سعی می‌کند مکاشفه‌ای داشته باشد و چیزهایی ببیند تا برای دیگران تعریف کند. این امر در عرفان اسلامی هم بیان شده است.

در داستان اگر بخواهم به وقایع تاریخی اشاره کنم، وقایع همان‌هایی بوده که در تورات نوشته شده است؛ چنانکه چند خطی نیز از زندگی کلی این پیامبر نوشته شده است. اسم برخی از پادشاهان، تصرف بابل توسط کوروش و... از جمله نکاتی است که در رمان براساس واقعیت ثبت شده است؛ ولی اینکه مثلاً پادشاهی که دربارگاهش نشسته چه چیزی به وزیرش گفته و آیا حبقوق نبی پسرخوانده‌ای داشته یا خیر و .... موضوعاتی است که خیال نیز در آن وارد شده است. 

*به‌عنوان خالق اثر چقدر از این اثر راضی بودید و با کدام فصل از کتاب و با کدامیک از شخصیت‌های این مجموعه بیشتر ارتباط برقرار کردید؟

در کل این اثر را بیشتر از دیگر آثارم دوست دارم؛ چرا که از نظر فرمی و زبان قوام یافته‌تر از آثار قبلی من است. در بین فصول هم فصل‌هایی را که بابل آزاد می‌شود و یهودی‌ها نجات پیدا می‌کنند، دوست دارم و بخش‌هایی را که گره‌های داستان باز می‌شود و شخصیت‌های داستان نقابشان را برمی‌دارند و حقیقت وجودی‌شان مشخص می‌شود نیز از جمله بخش‌هایی است که به آنها علاقه دارم. دو سه فصل انتهای کتاب نیز برای خودم به عنوان نویسنده جذابیت دارد؛ به ویژه بخش غزل‌های سلیمان نبی(ع).  

در خصوص شخصیت‌ها، شخصیت اول داستان، حبقوق نبی(ع) را دوست دارم. در واقع در ماجرای نوشتن داستان، من شیفته شخصت ایشان شدم. بلندنظری و استقامتی که در راه و هدفش دارد و دیدگاهی که نسبت به جامعه یهود دارد، برای من جذاب بود.

شخصیت دوم اثر، یا شخصیت مقابل حبقوق بنی، شائول، را هم دوست دارم. در ابتدا قصد نداشتم به‌صورت حاضر دربیاید، یعنی می‌خواستم خیلی منفی باشد که نشد و این شخصیت خاکستری درآمد که توانست نمادی از انتخاب انسان در لحظه امتحان باشد.

*زاویه دید اثر دانای کل است. چرا این زاویه دید را انتخاب کردید؟

با توجه به زمان و مکان داستان که بیشتر در زمان کهن بود، زاویه دانای کل دستم را بازتر کرد. زاویه دانای کل این امکان را برایم فراهم می‌کرد که فضای کلی را برای مخاطب بهتر به تصویر بکشم و از سوی دیگر، وارد ذهن شخصیت‌های مختلف داستان شوم. 

*درباره فعالیت‌هایی که این روزها مشغول آن هستید و اثری که آماده چاپ دارید، بفرمایید؟

رمانی دارم که قبل از کرونا آن را نوشته‌ام. در حقیقت بعد از شروع کووید، به‌خاطر شغلم، استرس‌ها و مشغله‌هایم خیلی زیاد و در کار نوشتن من وقفه ایجاد شد. اواسط شیوع ویروس کرونا بود که سعی کردم کار را دوباره شروع کنم و جلد نخست یک کتاب را نوشتم. این اثر تازه نیز ژانر تاریخی دارد و گاه نیز وارد فضای علمی- تخیلی می‌شود. قرار است جلد دوم آن را نیز به اتمام برسانم.  

در حال حاضر هم یک اثر با همکاری نشر کتابستان در ژانر علمی ـ تخیلی دارم که درباره یک بحران شبیه کووید 19 است که در آینده دور در تهران شیوع پیدا می‌کند.

 

رمان شکینا نوشته محمدامین پورحسینقلی در 327 صفحه در پاییز 1401 توسط انتشارات شهرستان ادب و در گروه کتاب‌های مدرسه رمان منتشر شده است.

تصاویر
  • دستم می‌لرزید وقتی می‌خواستم درباره یک پیامبر داستان بنویسم
ثبت امتیاز
اشتراک گذاری
نظر جدید

جستجو

آرشیو زمانی

آبان 1403 (1) مرداد 1403 (1) اردیبهشت 1403 (1) اسفند 1402 (1) بهمن 1402 (1) دی 1402 (2) آذر 1402 (4) مهر 1402 (2) شهریور 1402 (1) مرداد 1402 (4) تیر 1402 (2) اردیبهشت 1402 (4) فروردین 1402 (6) اسفند 1401 (9) بهمن 1401 (4) دی 1401 (7) آذر 1401 (7) آبان 1401 (9) مهر 1401 (2) اسفند 1400 (2) بهمن 1400 (1) دی 1400 (2) آذر 1400 (3) شهریور 1400 (1) مرداد 1400 (3) تیر 1400 (1) خرداد 1400 (1) اردیبهشت 1400 (3) فروردین 1400 (3) اسفند 1399 (1) مهر 1399 (3) مرداد 1399 (1) تیر 1399 (6) خرداد 1399 (1) بهمن 1398 (3) دی 1398 (6) آذر 1398 (7) آبان 1398 (13) مهر 1398 (7) شهریور 1398 (8) مرداد 1398 (8) تیر 1398 (11) خرداد 1398 (7) اردیبهشت 1398 (15) فروردین 1398 (3) اسفند 1397 (20) بهمن 1397 (5) دی 1397 (5) آذر 1397 (8) آبان 1397 (2) مهر 1397 (7) شهریور 1397 (12) مرداد 1397 (6) تیر 1397 (6) خرداد 1397 (6) اردیبهشت 1397 (5) فروردین 1397 (1) بهمن 1396 (3) آبان 1396 (3) مهر 1396 (1) شهریور 1396 (1) تیر 1396 (5) خرداد 1396 (2) اردیبهشت 1396 (3) بهمن 1395 (2) دی 1395 (2) آذر 1395 (3) آبان 1395 (4) مهر 1395 (2) شهریور 1395 (1) مرداد 1395 (1) خرداد 1395 (3) فروردین 1395 (1) اسفند 1394 (2) بهمن 1394 (2) دی 1394 (3) آذر 1394 (4) آبان 1394 (9) شهریور 1394 (1) خرداد 1394 (2)