زیبا مدبر
رمان «شاخ دماغیها» اثر سیده عذرا موسوی پاییز سال 96 توسط انتشارات شهرستان ادب به چاپ رسید. این کتاب دومین رمان نویسنده میباشد و ناگفته نماند که اولین محصول مدرسه رمان شهرستان ادب به شمار میرود.
داستان درباره زندگی دختریست که به علت مسافرت پدر و مادرش به کانادا جهت درمان، ناگزیر در خانه خاله و عمویش و به همراه سه پسر آنها زندگی میکند و حوادثی که در مدت چندماهه این همجواریِ ناخواسته به وقوع میپیوندد. نیلو تکدختری حساس است که قرار است با شیطنتهای سه پسر خالهاش بسازد.
کتاب نثر سادهای دارد که خواندن آن را برای نوجوانان سهل مینماید. و استفاده از دو راوی نیلو و سهیل ضمن اینکه بر جذابیت اثر افزوده؛ سبب گشته است که هر دو گروه دختران و پسران با شخصیتها همذاتپنداری کنند و مخاطب رمان هر دو دسته باشند؛ برخلاف تک راویِ بسیاری از رمانها که آنها را اکثراً دخترپسند یا پسرپسند مینماید. و متاسفانه این اشکال در بسیاری از آثار مختص این دوره دیدهمیشود در صورتیکه در اغلب آثار انیمیشنی و رمانهای نوجوان معروف همهگیر بودن داستان به چشم میخورد. البته با وجود این نگاه جامع در رمان باز هم اثراتی از گرایشهای زنانه در رمان وجود دارد و مهمترین آن دردسرسازی بیش از حد سهیل و عدم مسئولیتپذیری پسران در سنین نوجوانی است. در صورتیکه بالطبع یک تک فرزند سازگاری کمتری با دیگران دارد.
یک نکته جالب توجه در رمان روابط خوب پدر و مادرهاست که هسته اصلی خانواده را تشکیل میدهند. نویسنده بصورت ضمنی به مخاطب این پیام را القا میکند که با وجود هسته سالم زندگی بقیه مسائل زیاد بغرنج نمیشوند. توجه به اقتدار پدر خانواده در حل بحران در عین صمیمیت میان او و بچهها ، الگوی خوبی برای پدران و مادران جوان است.
عدم توصیف دقیق چهرهها و صحنهها مهمترین ایراد رمان است. و متاسفانه تصاویر ذهنی مخاطب در اینصورت از منظور اصلی نویسنده فاصله میگیرد. و بی انصافی پدر و مادر سهیل نسبت به او دومین ایراد محتوایی رمان است.
بخشهایی از رمان را در ادامه میآوریم :
"بابا گفت:« بالاخره کدوم گلدون برای تو شد سهیل؟بیا اینجا ببینم.»
من هم از لجم گفتم:« هیچکدوم. من اصلا گلدون نمیخوام.»
گلدان میخواستم چه کار، وقتی میزنند تو برجک آدم و حالش را میگیرند؟ ما که همان موقع که بابا گلدانها را خرید و آورد خانه، قبل از اینکه بگذاردشان توی تراس، انتخابهایمان را کرده بودیم. دیگر چه معنی داشت که گلدانها را بگذارد جلوی نیلو و بگوید:«نیلوجان! تو هم یکی انتخاب کن. قرار شده هرکدوم از ما یه گلدون واسه خودش داشته باشه.»
بعد نیلو خانم هم صاف صاف بیاید و گلدان من را انتخاب کند...."
در رمان«شاخدماغیها» نماد ملی_مذهبی و نشانی از آرمانها یافت نمیشود. البته طرح مسائل اخلاقی و عبرتآموز در رمان بسیار در خور تحسین است. و شاید بتوان حس مسئولیتپذیری و قبول مسئولیت در نوجوانان را درونمایه اصلی داستان پنداشت. بزرگ شدن و مسائلی که در سنین بلوغ اکثر نوجوانان با آن درگیر هستند، عنصر اصلی تعلیق داستان به حساب میآید. اما متاسفانه جای خالی الگوسازی و هویتبخشی به نوجوان در رمان حس میشود.
بصورت کلی میتوان رمان را یک اثر ارزشمند در حوزه نوجوان دانست که خواندن آن را هم برای نوجوانان و هم برای پدر و مادرهایی که فرزندانی در سنین نوجوانی دارند، توصیه کرد. و گامی رو به جلو در عرصه رمانهای نویسندگان جوان دانست و در انتظار آثار ارزشمند دیگری از خانم موسوی بود.