نقد و بررسی کتابِ نوجوانِ"شاخ دماغیها"
نوشته: سیده عذرا موسوی
منتقد: پری رضوی
اولین کتاب چاپ شدهی مدرسه رمان
انتشارات شهرستان ادب
کلید واژهها
تفاوتها.قضاوتها دنیای نوجوانی. شخصیتها. ارتباطات عاطفی. تعادل.خانوادهها
مقدمه:
این رمان یک ماجرای محوری دارد و دیگر اتفاقات حول و حوش همان محور میچرخد. میتوان گفت کتاب ترکیبی از حوادث و شخصیت پردازی سطحی و گاه عمقی صورت میگیرد و این عنصر داستانی شاید خیلی رو خودش را نشان نمیدهد، اما اگر خواننده ی باهوش یا آشنا به اصول داستان نویسی آن را بخواند شخصیت پردازی خیلی آرام و پنهان و پراکنده در طول داستان به وقوع میپیوندد. چنانچه به شخصیتی از داستان علاقه داشته باشیم با دنبال کردن کنش و واکنش آن شخصیت تا حدی میتوانیم به زیر و بم شخصیتهای اصلی داستان پی ببریم.
نقطه قوت:
عمده نقطه قوت داستان صمیمت و ساده و روان بودن نثر داستان است. اگر هر کتابی را به منزله ی منزلی فرض کنیم که خواننده به عنوان مهمان وارد آن خانه میشود، میزبان یا نویسنده با رویی گشاده و صمیمی از خواننده دعوت به دنیای داستانش میکند و او را به لذت و سرگرمی از خوانش این داستان فرا میخواند.
علاوه بر آن ما در این رمان میتوانیم به یکسری اطلاعات علمی و مطالعات فرهنگی دست پیدا کنیم. نمونه ی آن بیماری لوپوس مادر نیلوفر است که خواننده میفهمد لوپوس چه نوع بیماری است؟ چقدر خطرناک است و دلیل ابتلا به آن از چه راهی است.
از طرفی نویسنده با زرنگی خاصی در روابط خانوادگی به راحتی توانسته مشکل محرمیت شخصیت اصلی داستان، نیلوفر را با شوهر خاله یا عمویش و رابطهی عاطفی او را با خاله اش یا زن عمویش رفع و رجوع کند و دچار سانسور نشود.
نقطه ضعف داستان:
شاید هر خواننده ای به راحتی درک نکند شخصی با وجود داشتن بیماری لوپوس به سادگی نمیتواند باردار شود. حتی در مواردی این بیماری اگر اندامهای داخلی بدن را در گیر کند، خطر جدی و جانی برای انسان ایجاد میکند. ولی خواننده ی حرفه ای با جستجو در اینترنت به راحتی میتواند بفهمد که بهانه ی خارج رفتن مادر با داشتن بیماری لوپوس جهت بارداری اصلاً خوب نیست. شاید بهتر بود نویسنده ی عزیز بارداری را بهانه میکرد و بیماری را حساس و خطرناک. حداقل برای درمان بیماری اش به خارج میرفت نه برای بارداری. فقط محض خاطر التفات روحی دخترش آن را عنوان نمیکرد.
و دیگر اینکه فصلهای هر کتاب ای کاش با شماره تعیین نمیشد و با توجه به راوی یا شخصیتهای اصلی هر فصل اسم همان شخص یا اتفاقات اصلی سر فصل هر بخش عنوان میشد.
نکته:
یکی از جنبه های مثبت این رمان جنبه ی لذت بردن و سرگرمی در آن است. علاوه بر آن تا حدی برای شناخت دنیای نوجوانی و تفاوت دیدهایی که دختر و پسر در این سن میتوانند داشته باشند و علایق و آرزوها و غصه هایی که هر کدام دارند. البته با توجه به پیشرفت روزافزون ارتباطات، سرعت تغییر و شکلگیری شخصیتها سریع انجام میگیرد. در آینده ای نه چندان دور این رمان شاید مخصوص دهه ی هفتادی باشد و مادران جدید برای شناخت فرزندانشان باید کتابهای نوجوان به روز را بخوانند. هر چند که آدمها یک سری خصوصیات مشترک از اول تا ابد دارند .
خلاصه:
موضوع، داستان دختری است که مادرش با داشتن بیماری لوپوس برای بارداری اقدام میکند و وقتی که به خیال خودش از پرشکان داخلی جهت درمان، قطع امید کرده، عجولانه اقدام به درمان خارج از کشور میکند. علیرغم اینکه پزشک معالجش با دلایل قانع کننده او را از ناتوانی کشورهای خارج برای درمان نیز آگاه میسازد. با توجه به روابط خانوادگی این دختر با خاله اش و عمویش پدر و مادرش او را با خیال راحت نزد خاله یا همان زن عمویش و عمو یا همان شوهر خاله اش میگذارد. در واقع روابط خانوادگی اینها ضربدری و پیچ در پیچ است. با توجه به تفاوت جنسی و سنی این دختر نسبت به فرزندان خاله و عمویش، اتفاقات تلخ و گاهی بامزه میافتد و خواننده را با خود همراه میکند. عمده دلیل اختلاف این دختر با پسرعمو یا پسرخاله اش اِشغال کردن اتاق پسر بعد از سالها صاحب اتاق شدن است. در مقابل دوقلوها منظور آرمان و ایمان و مخصوصاً آرمان که نقش عمده ای در پیش آمد ماجراها و برخی اتفاقات دارند. رمان ساده و به صورت خطی نقل میشود و از نقطه ی آ شروع شده بدون هیچ پیچشی و در حد روزمرگی با ماجراهایی که در درون خود دارد به نقطهی ب میرسد. اگر بخواهیم سفری برای این رمان در نظر بگیریم سفر درون شهری پرماجراست.
گذری بر نقد ساختارگرایی
ورود به داستان خیلی ساده و راحت انجام میشود. نویسنده مثل یک میزبان گشاده رو و صمیمی ما را به خواندن دعوت میکند و با خود به دالانها و تودرتوهای رمان میکشاند. این کار را با استفاده از تعلیقهای نسبتاً خوب ولی تا حدی رها و عقیم به حال خود واگذار میشود. انواع کشمکشها هم در آن به چشم میخورد.
عناصر قوی و برجسته غیر از تعلیقات و برخی توصیفات به روز، تشبیهات عجیب، کشمکشهای لایه دار در ارتباطات انسانی نشان داده میشود.
غیر از آن دیالوگهای مناسب جنسی و سنی هر شخصیت داستانی است.
اگر بخواهیم برای هر داستانی شکلی مشخص تعیین کنیم این کتاب تا حدی شبیه طرح کرگدن روی جلد است و اگر قرار است برایش اسمی انتخاب کنیم، تمام شخصیتهای اصلی آن تا حدی شبیه همین شاخ دماغی است. از نظر روانشناسی این شباهت نشان دهنده ی نوعی نقص در روابط و ارتباطات عاطفی آنها با یکدیگر است. شاخی که مانع دیدن درست وقایع و نزدیک شدن آنها به یکدیگر میشود.
زمانی که خداوند انسان را آفرید، به خودش آفرین گفت. از هر لحاظ. چرا که تناسب و تعادل را از هر نظر در این خلقت خود دید. ولی این تحسین در مورد هیچ موجودی نبود. پس بنابراین انسان علاوه بر شکل ظاهری اش اگر در اخلاقش تعادل وجود نداشته باشد، شبیه موجوداتی غیر از انسان شده که هر لحظه دچار مشکل و سانحه ای میشود و در مقابل کنشهای درونی و بیرونی هم به خاطر نداشتن تعادل غیر منطقی عمل میکند. نداشتن تعادل رفتاری در تک تک شخصیتهای اصلی و فرعی داستان به چشم میخورد. وقتی که مادر با آمدن گربه به خانه کل خانه را ضدعفونی میکند. وقتی پدر سعید موقع دیدن پسرش روی موتور، بدون در نظر گرفتن شرایط سنی پسران به دنبال آنها میافتد و حتی باعث تصادف میشود. وقتی مادر نیلوفر بیتوجه به مشکل و بیماری اش اقدام دوباره برای بارداری میکند.
شروع داستان
شروع داستان مثل همان معماریهای ساده ی ساختمانی که با خوشرویی مخاطب را به داخل دعوت کرده و اگر چه از شما با سینی چایی پذیرایی نمیکند، ولی با در اختیار گذاشتن تمام اطلاعات خانوادگی خیلی ساده و بی ریا از شما میخواهد با کتاب همراه باشید، بدون هیچگونه طرح معمایی!
نمیشود گفت کتاب قلّاب قوی داستانی دارد، ولی میتوان گفت کتاب به خاطر روان بودن و ساده خوانی مخاطب را تا حد خوبی جذب خود میکند و هیچ خواننده ای بی بهره از لذت خوانش آن نمیشود. حالا مقدار آن میتواند برای هر خوانندهای متفاوت باشد.
کشمکشها
از برجسته ترین عناصر داستانی در این رمان کشمکش محور بودن آن است. ما در این رمان از انواع کشمکشها برخورداریم. اعم از کشمکش انسان با خود مخصوصاً نیلوفر و سهیل. کشمکش فرد با فرد و فرد با افراد. نیلوفر و سهیل و هر کدام از این افراد با اعضای خانواده شان. کشمکش فرد و افراد با اجتماع و حتی بیماریهایی که گریبانگیر مادر نیلوفر و ایمان میشود .
حوادث محوری
حادثه ی محوری داستان سفر پدر و مادر که باعث شد دو قطب منفی و مثبت در مواجهه باهم باعث خلق وقایع و حوادث بعدی شوند و به دنبالش بهانه ای شود که داستان شکل بگیرد.
دیگر حوادث که در دل حادثه ی فوق به وقوع پیوست. تصادف سهیل با موتور پدرش که منجر به قضاوت نادرست شده و باز هم در دل خود باعث ایجاد حادثه ی دیگری شد. با توجه به آگاهی سهیل از نقطه ضعف مادرش، گربه را با صحنه سازی بچگانه ای در خانه ول میکنند و با حیوان آزاری کودکانه او را مجبور به کثافت کاری میکنند و همین حادثه بازهم در دل خود موجب ایجاد یک حادثه ی اساسی دیگر میشود. حادثه ای که باعث قهر و فرار نیلوفر از خانه شده و موجبات به وجود آمدن حادثه ی ماشین پراید شده که قصد دزدیدن او را داشت.
کلاً حوادث این داستان زنجیروار و در دل هم به وقوع میپیوندد و به نظر برای خواننده نوعی درس عبرت میشود، برای کنترل رفتار و جلوگیری از پیشداوری در هر زمانی. کاشکی برخی از این حوادث بیشتر پرداخت شده و نتیجه بخش میشد و در همان لحظهی وقوع عقیم نمیماند.
نقطهی اوج داستان
از نظر من نقطه اوج داستان در فصل هفدهم اتفاق میافتد و از زبان سهیل با زاویه دید من راوی است. زمانی که مادر برای تمیز کردن خانه همه را از خانه بیرون میکند. خاله و سهیل و آرمان با رفتارشان انگیزه ای میشوند برای فرار و گم شدن نیلوفر. همین جاست که اسم داستان از زبان آرمان نامگذاری میشود و بیراهه نیست. چرا که در دنیای بیرونی ما آدمها مثالی هست که در تعریف خودخواهی شخصی میگویند، "جلوتر از نوک بینیاش را نمیبیند." همین شاخ دماغی شاید به کنایه از قضاوت نادرست آدمهایی که به علت داشتن شاخ و زائده ای زیاد وسط صورتشان چند قدمی خود را ندیده، موجبات وقوع اتفاقات ناگوار میشوند.
علاوه بر آن در این فصل یکسری نکات روانشناسی عمیق از دیالوگهایی که بین آرمان و سهیل رد و بدل میشود، به چشم میخورد. نمونه ای از این نکته در صفحه ی صد و چهل و نه پاراگراف اول برای ترساندن آرمان از دست آویز جهنمی استفاده کرده و او را میترساند.
طنز داستانی
طنز در جایجای این داستان دیده میشود. ولو بیشتر به صورت مکالمه ای و کمتر به حالت موقعیتی جز در چند مورد اتفاق میافتد.
زبان داستانی
بنابر اشاره ای که در اول شد، زبان داستان آسان خوان و نرم است. دیالوگهای داستانی تقریباً مطابق با سن و جنس شخصیتها صورت میگیرد. مگر در موارد نادری که یکبار از زبان مادر سهیل گربه به ماده ببر وحشی تشبیه میشود . این دیالوگ مخصوص نوجوان پسر و نوجوانان این دوره و زمانه است. و برخی دیالوگهایی که شاید مناسب سن آرمان نبود.
ناگفته نماند آخرین فصل کتاب از زاویه دید سهیل است و جمله ی آخر، عمدی به حالت پرسشی مطرح شده است و نکته ی ریز روانشناسی در آن نهفته است. منتها هر کسی از ظن خود به آن پاسخ میدهد. و این جزو حسن کار محسوب میشود.
اسم داستان و تصویر روی جلد
انتخاب افراد موقع خرید کتاب همواره از حالت حرفه ای به حالت ساده صورت میگیرد. کسانی که حرفه ای هستند و دائم کتاب میخوانند تکلیفشان را از اول برای انتخاب مشخص کردهاند. ابتدا نام نویسنده مطرح است. هر چند اسم و تصویر روی جلد چشمگیر نباشد و این مراحل به مراتب به اسم و طرح جلد کتاب برمیگردد. انتخاب افراد در این مرحله بستگی به مذاق آنها دارد. شاید عده ای به شور و عده ای به مزه ی شیرین علاقه داشته باشند. از نظر غیرتخصصی و شخصی بنده کتاب میتواند با اسم و تصویرش مخاطب نوجوان را به خود جذب کند. چرا که نوعی در طنز در اسم و تصویر کتاب به چشم میخورد.