یکشنبه, 04 آذر,1403

همه مطالب

مقالات

تعبیر پیرزنانه‌ای از خوابی نیمر‌وزی!
 

تعبیر پیرزنانه‌ای از خوابی نیمر‌وزی!

یعقوب برای من نشان از هر جوان سنتی‌است که در دوره‌ی گذر به مدرنیسم زندگی می‌کند‌. فردی که هنوز تصمیم نگرفته در این دنیای هزار آیین باید به کدام خدا ایمان آورد اما همه از او آزمون طلب می‌کنند و جواب می‌خواهند.
شنبه، 06 بهمن 1397 | Article Rating

 

اصغر کمالی

 

 

مدقق هرگونه شباهت "آواز‌های روسی" با واقعیت را خواب نیمر‌وزی دانسته؛ من هم به تاسی از خالق رمان این مکتوبه را به مانند تعبیر پیرزنانه‌ای بر آن خوابی که خوانده‌ام می‌نویسم و بر صحت هیچ جمله‌ای از آن اصراری ندارم...

 

حوصله‌ی مرور آن‌چه رفته‌است ندارم و کم می‌گویم که در تمام کتاب آشفتگی یعقوب و (به تبع آن) گاهی هم آشفتگی روایت آزارم می‌داد اما اکنون که از این خواب نیمر‌وزی بر‌خاسته‌ام، یعقوب را در قامت جوانی افغان و کم‌تجربه می‌بینم که در زمانه‌‌ای زندگی می‌کند که قرار است تصمیمات بزرگی گرفته شود و حوادث بزرگی حادث گردد؛ حوادثی که مردم افغانستان را مجبور ساخته تا با گذشت چهل سال هنوز هم بر تلاطماتی که آن روز وضع شده زندگی ‌کنند.

یعقوب برای من نشان از هر جوان سنتی‌است که در دوره‌ی گذر به مدرنیسم زندگی می‌کند‌. فردی که هنوز تصمیم نگرفته در این دنیای هزار آیین باید به کدام خدا ایمان آورد اما همه از او آزمون طلب می‌کنند و جواب می‌خواهند. پدر می‌خواهد رسم رعیت داری پیشه کند و ادامه‌ی سلطنت دهد.  هم‌کلاسی‌ها و رفقایش تصمیم‌ گرفته‌اند به رسم آنچه در روزنامه‌ها و مجلات خوانده‌اند پیشرفته شوند و ساختار‌های دینی و خان‌سالارانه‌ی گذشته (همان پدر یعقوب) را نابود کنند. هم‌اتاقی‌اش دغدغه‌ی دین و مملکت دارد و می‌خواهد از شرع خدا در برابر کفار (همان دوستات یعقوب) دفاع کند‌. و همه‌ی این‌ها که ذکرش رفت از او جواب می‌خواهند، از او حمایت می‌خواهند و از او تصمیمش را طلب می‌کنند. اما یعقوب در این میانه درد عشقش را دارد، عشقی که هیچ یک از آزمون‌گیرندگان نمی‌بینند اما در هر جای داستان و هر جای سرگشتگی‌های یعقوب نمودش واضح است.

 

در ذهن من یعقوب به جای فردی پر از تردید به اسم افغانستان نشسته است. افغانستانی که نمی‌داند می‌خواهد رعیت بماند یا می‌خواهد بر زمین خود کار کند و ارباب خود باشد. یعقوبی که خاطر رعیت می‌خواهد و در کنج دل جبارخان را هم می‌ستاید.

افغانستانی که پاره‌ای از او به دنبال قتل خداوند است و پاره‌ای برای خدا و احیای او می‌جنگد. یعقوبی که روزی در چاپخانه‌ی رفقا کار می‌کند و روزی تفنگ به دست و تکبیرگوی مجاهد شورا می‌شود.

و من که همیشه افغان‌ها را به چشم ایرانی می‌دیده‌ام دوست دارم این بار با همین نگاه به ایران نظر بیاندازم و به این بیاندیشم که ایران انتهای پهلوی چه تفاوتی با افغانستان داشته است که با بودن حزب توده و فعالیت ‌های دین ستیزانه‌ی پهلوی اینچنین حوادثی در ایران روی نداد؟ دلم‌ می‌خواهد جواب را در تفاوت امام با بهشتی رییس شورای مجاهدین پیدا کنم.

 

دوست ندارم بیش از این یعقوب را تفسیر کنم، که قصد این نگاره هم روانشناسی نیست؛ فقط دوست داشتم به قدر یک ایرانی عاشق افغانستان کمی عشق‌بازی کنم. پس به جای انگاره‌هایم کمی هم به کتاب و آنچه مدقق نوشته می‌پردازم...

برای من اول وجه قابل ستایش "آواز‌های روسی" درست مانند "بی‌کتابی" زبانی است که انتخاب شده؛ زبانی که مدقق درست حد صحیح استفاده از تکلف را در آن به کار برده و مخاطب را با حد قابل تحملی از واژه‌های ناشناس در یک پاراگراف مواجه می‌کند به گونه‌ای که نه زبان دلنشین افغانی از بین رود و نه خواننده از سختی متن دل زده شود. در واقع همان چند خط اول فصل اول با همان افعال و قواعد جمله‌نگاری افغانی بود که من را مجبور به انتخاب کتاب کرد. اگر بخواهم دقیق تر بگویم همان واژه‌ی "کَمِره" در پاراگراف اول.

دوم وجه مورد اهمیت هر رمان افغان نوشت معاصر، مسئله و درد تاریخی است که نویسنده بر دوش کتاب سوار می‌کند. مسئله و موضوعی که از بستر آن‌ هزار هزار داستان بدون تکرار می‌تواند متولد شود و ترجمه شود و خوانده شود و مقبول افتد. اما مسئله‌ی یعقوب گرچه عمیق و پیچیده بود لیک به اندازه‌ی کافی برای مخاطب حاضر نمی‌شود و در صحنه نمی‌آید. به نظر می‌آید مدقق دوست داشت یاد "مبارکه" و  عشق "رخشانه" و در صفحاتی هم جدال یعقوب و "جبار خان" را برای مخاطب عمومی و پیچیدگی‌‌های شخصیت یعقوب را برای خواننده‌ی حرفه‌ای پرورش دهد( فکر می‌کنم در مورد اول آن‌چنان موفق نبود.) البته لحظات حضور رخشانه پرکشش و جذاب نوشته شده بود اما متاسفانه سهم کمی از رمان را به خود اختصاص داده بود.

با تمام این‌ها تاریخ باز هم مثل هر تجربه‌ی ادبی دیگر به اندازه‌ی کافی برای کتاب ایجاد جذابیت کرده‌است. قصه‌ی کودتای داوودخان گرفته تا اختلاف نعیم و کامیار نشان می‌دهد که تاریخ هم می‌تواند برای خواننده به اندازه‌ی هر داستان عاشقانه‌ای مسئله‌ساز باشد و خواننده را با خود همراه و ارضا کند.

 

تصاویر
  • تعبیر پیرزنانه‌ای از خوابی نیمر‌وزی!
ثبت امتیاز
اشتراک گذاری
نظر جدید

جستجو

آرشیو زمانی

آبان 1403 (1) مرداد 1403 (1) اردیبهشت 1403 (1) اسفند 1402 (1) بهمن 1402 (1) دی 1402 (2) آذر 1402 (4) مهر 1402 (2) شهریور 1402 (1) مرداد 1402 (4) تیر 1402 (2) اردیبهشت 1402 (4) فروردین 1402 (6) اسفند 1401 (9) بهمن 1401 (4) دی 1401 (7) آذر 1401 (7) آبان 1401 (9) مهر 1401 (2) اسفند 1400 (2) بهمن 1400 (1) دی 1400 (2) آذر 1400 (3) شهریور 1400 (1) مرداد 1400 (3) تیر 1400 (1) خرداد 1400 (1) اردیبهشت 1400 (3) فروردین 1400 (3) اسفند 1399 (1) مهر 1399 (3) مرداد 1399 (1) تیر 1399 (6) خرداد 1399 (1) بهمن 1398 (3) دی 1398 (6) آذر 1398 (7) آبان 1398 (13) مهر 1398 (7) شهریور 1398 (8) مرداد 1398 (8) تیر 1398 (11) خرداد 1398 (7) اردیبهشت 1398 (15) فروردین 1398 (3) اسفند 1397 (20) بهمن 1397 (5) دی 1397 (5) آذر 1397 (8) آبان 1397 (2) مهر 1397 (7) شهریور 1397 (12) مرداد 1397 (6) تیر 1397 (6) خرداد 1397 (6) اردیبهشت 1397 (5) فروردین 1397 (1) بهمن 1396 (3) آبان 1396 (3) مهر 1396 (1) شهریور 1396 (1) تیر 1396 (5) خرداد 1396 (2) اردیبهشت 1396 (3) بهمن 1395 (2) دی 1395 (2) آذر 1395 (3) آبان 1395 (4) مهر 1395 (2) شهریور 1395 (1) مرداد 1395 (1) خرداد 1395 (3) فروردین 1395 (1) اسفند 1394 (2) بهمن 1394 (2) دی 1394 (3) آذر 1394 (4) آبان 1394 (9) شهریور 1394 (1) خرداد 1394 (2)