پنجشنبه, 01 آذر,1403

همه مطالب

مقالات

یک بخش از جهان من رئال است، یک بخش فانتزی.
 

یک بخش از جهان من رئال است، یک بخش فانتزی.

یک شب عید توی تاکسی نشسته بودم. پشت چراغ قرمز گیر کرده بودیم. یک حاجی فیروز دایره زنگی به دست داشت شعر می‌خواند و ساز می‌زد. نزدیک ماشین ما هم شد و خواند: «ارباب خودم سلام علیک، ارباب خودم سرتو بالا کن ... و آخرش گفت عید شما مبارک، دمب شما سه چارک.» جرقه‌ی اصلی کار همان لحظه در ذهنم زده شد. طرح اولیه درباره بچه‌هایی بود که دم‌دار می‌شدند و بر اساس افسانه‌هایی در طول داستان، باید کاری می‌کردند که دم‌شان از بین می‌رفت.
یکشنبه، 19 اسفند 1397 | Article Rating

 

محمدقائم خانی: در ابتدای صحبت انتشار کتاب چشم‌های سبز هی‌هوهاما را به شما تبریک عرض می‌کنم. شهرت شما در عرصه ترجمه رمان نوجوان، ما را از معرفی‌تان بی نیاز می‌کند ولی بد نیست سوال اول را با مروری بر کتب تألیفی شما آغاز کنیم. چشم‌های سبز هی‌هوهاما چندمین کار تألیفی شما بوده است؟

ریحانه جعفری: کتاب چشم‌های سبز هی‌هوهاما دومین کار بلند من هست که چاپ شده است.

محمدقائم خانی: ایده کار کی به ذهن شما رسید؟ و کار چه مراحلی را پشت سر گذاشت تا به این نسخه‌ای رسید که منتشر شده است؟

ریحانه جعفری: یک شب عید توی تاکسی نشسته بودم. پشت چراغ قرمز گیر کرده بودیم. یک حاجی فیروز دایره زنگی به دست داشت شعر می‌خواند و ساز می‌زد. نزدیک ماشین ما هم شد و خواند: «ارباب خودم سلام علیک، ارباب خودم سرتو بالا کن ... و آخرش گفت عید شما مبارک، دمب شما سه چارک.» جرقه‌ی اصلی کار همان لحظه در ذهنم زده شد. طرح اولیه درباره بچه‌هایی بود که دم‌دار می‌شدند و بر اساس افسانه‌هایی در طول داستان، باید کاری می‌کردند که دم‌شان از بین می‌رفت. ابتدا طرح کار را و حدود یک چهارم کار را نوشتم. اما به مرور زمان کار تغییر کرد و روی طرح کار کردم. کار تغییرات زیادی کرد تا به طرح تازه ای رسیدم و رمان را نوشتم. در بازنویسی هم یک سری اتفاقات حذف و حوادث جدیدی به داستان اضافه شد. در بازنویسی مجدد هم دوباره حذف و چیزهایی به آن افزودم. کار را چند بار بازنویسی کردم که هر کدام یک آفرینش جدید بود و به صیقل خوردن داستان کمک کرد.

محمدقائم خانی: کار حال و هوای خاصی دارد. فضای کار بسیار به واقع گرایی نزدیک است و دنیای بچه های رمان، کاملا متفاوت با زندگی شهری ما نیست. در عین حال هر چند فصل یک بارف مخاطب با یک چیز شگفت مواجه می شود که احساس می کند داستان نگفتنی های زیادی با خودش دارد. این احساس واقع گرایی را چطور کنار سبک داستان های شگفت مورد علاقه نوجوانان نشاندید؟ و آیا نویسنده خاصی بوده که در این کار از او ملهم باشید؟

ریحانه جعفری: داستان از دو بخش رئال و فانتزی تشکیل شده. بخش فانتزی عالم درون کیوان است که در سن بلوغ است و درگیر با خودش. با خودش و خانواده‌اش مشکلاتی دارد که در شکل بیرونی به صورت حیوان آزاری نمود پیدا می‌کند. بخش فانتزی دنیای درونی کیوان را به شکل ملموس‌تری برای مخاطب به تصویر می‌کشد.

برای کارم از نویسنده خاصی الهام نگرفته‌ام. بخشی از داستان تجربه‌های شخصی خودم و اطرافیانم است، دیده‌ها و شنیده‌هایم. اندوخته‌های‌های ذهنم کلمه شده و نشسته‌اند روی کاغذ. ذهنیت خودم بوده. جهانم این طوری است، یک بخشی رئال و یک بخشی فانتزی. اساساً زندگی را این طوری می بینم.

محمدقائم خانی: یکی از خوبی های کار، پس پشت ماجراهای کتاب است. معمول داستان های نوجوان ما، با خوانده شدن تمام می شوند. به نوعی می شود گفت یک بار مصرف هستند. ولی چشم‌های سبز هی‌هوهاما مخاطب را به فکر وا می دارد و ذهنش را درگیر مسائل بزرگتری می کند. انگار مخاطبِ انتهای کار، کمی با آنکه کتاب را اول بار در دست گرفته، تفاوت کرده است.

ریحانه جعفری: اگر خواننده بعد از اتمام کتاب احساس بکند که باید آن را، یا قسمت هایی از آن را دوباره بخواند، خیلی خوشحال کننده هست. دفعه‌ی اول مخاطب دنبال روند داستانی است. اما در خوانش‌های بعدی لایه‌های پنهان کار را هم می‌بیند. مسائل روان شناختی مربوط به شخصیت اول، یعنی کیوان، بابا و مامان، ویدا، ناظم مدرسه، بچه‌های مدرسه، درخت توت، گربه‌ها، نیما، قناری‌هایی که قبل از شروع داستان مرده‌اند و مرگشان تأثیر زیادی روی کیوان گذاشته، مامان‌بزرگ و بقیه در داستان حضور دارند؛ حتی فضاهایی مثل مدرسه، انباری و اتاقی که بچه‌ها در آن زندگی می‌کنند. این لایه‌های پنهان برایم خیلی مهم بودند و دلم می‌خواهد مخاطب با خواندن دقیق کتاب آنها را ببیند.

محمدقائم خانی: به عنوان سوال آخر، کار خاصی در دست تألیف دارید؟ کار ترجمه چطور؟

ریحانه جعفری: یک رمان تألیفی دارم که امیدوارم بتوانم به زودی به ناشر بدهم. یک رمان تألیفی دیگر هم هست که طرح اولیه‌اش تصویب شده. منتظرم کار قبلی به اتمام برسد تا کار بعدی را شروع بکنم. 15 جلد کار ترجمه زیر چاپ دارم.

در پایان برای این گفتگو از شما سپاسگزارم.

محمدقائم خانی: من هم از وقتی که در اختیار ما گذاشتید تشکر می‌کنم.

 

تصاویر
  • یک بخش از جهان من رئال است، یک بخش فانتزی.
ثبت امتیاز
اشتراک گذاری
نظر جدید

جستجو

آرشیو زمانی

آبان 1403 (1) مرداد 1403 (1) اردیبهشت 1403 (1) اسفند 1402 (1) بهمن 1402 (1) دی 1402 (2) آذر 1402 (4) مهر 1402 (2) شهریور 1402 (1) مرداد 1402 (4) تیر 1402 (2) اردیبهشت 1402 (4) فروردین 1402 (6) اسفند 1401 (9) بهمن 1401 (4) دی 1401 (7) آذر 1401 (7) آبان 1401 (9) مهر 1401 (2) اسفند 1400 (2) بهمن 1400 (1) دی 1400 (2) آذر 1400 (3) شهریور 1400 (1) مرداد 1400 (3) تیر 1400 (1) خرداد 1400 (1) اردیبهشت 1400 (3) فروردین 1400 (3) اسفند 1399 (1) مهر 1399 (3) مرداد 1399 (1) تیر 1399 (6) خرداد 1399 (1) بهمن 1398 (3) دی 1398 (6) آذر 1398 (7) آبان 1398 (13) مهر 1398 (7) شهریور 1398 (8) مرداد 1398 (8) تیر 1398 (11) خرداد 1398 (7) اردیبهشت 1398 (15) فروردین 1398 (3) اسفند 1397 (20) بهمن 1397 (5) دی 1397 (5) آذر 1397 (8) آبان 1397 (2) مهر 1397 (7) شهریور 1397 (12) مرداد 1397 (6) تیر 1397 (6) خرداد 1397 (6) اردیبهشت 1397 (5) فروردین 1397 (1) بهمن 1396 (3) آبان 1396 (3) مهر 1396 (1) شهریور 1396 (1) تیر 1396 (5) خرداد 1396 (2) اردیبهشت 1396 (3) بهمن 1395 (2) دی 1395 (2) آذر 1395 (3) آبان 1395 (4) مهر 1395 (2) شهریور 1395 (1) مرداد 1395 (1) خرداد 1395 (3) فروردین 1395 (1) اسفند 1394 (2) بهمن 1394 (2) دی 1394 (3) آذر 1394 (4) آبان 1394 (9) شهریور 1394 (1) خرداد 1394 (2)