پنجشنبه, 01 آذر,1403

همه مطالب

مقالات

از ایرانشهر تا تحریر دیوانگی
 

از ایرانشهر تا تحریر دیوانگی

چهارشنبه، 02 بهمن 1398 | Article Rating

مینو رضایی-

به نقل از روزنامۀ وطن امروز‌: یادداشت خانم مینو رضایی بر دو کتاب از تازه‌های انتشارات شهرستان ادب را با هم می‌خوانیم:

  ایرانشهر، محمدحسن شهسواری، شهرستان ادب

«... یاد ده روز پیش افتاد و گریه‌های استوار رکنی در جزیرۀ مینو. 30 نفر از نیروهایش به فرماندهی استوار رکنی در جزیره مستقر بودند. استوار گریه می‌کرد و می‌گفت: «این‌قدر از قانون کشتیرانی مرزی می‌دونم که هرکشتی باید برای عبور از آب مشترک، پرچم هردو کشور رو بزنه. دو روزی هست ناوهای عراقی کشتی‌ها را مجبور می‌کنند پرچم ایران رو پایین بیارند. جناب سروان، شما فکر کن جلوی چشمت ناموست رو... تو رو به ناموس فاطمۀ زهرا، بذارید با 106 شلیک کنم به هرکشتی که پرچم ایران رو پایین می‌کشه».

جملاتی که خواندید، بخشی از جلد یک رمان «ایرانشهر» به قلم «محمدحسن شهسواری» است. شهسواری که پیش از این چاپ رمان بسیار موفق و پرفروش «وقتی دلی» را به مؤسسۀ شهرستان ادب سپرده بود، این‌بار قرارداد یک مجموعۀ ده جلدی را با این انتشارات ثبت کرده است. روایت «ایرانشهر»، روایت مقاومت سی‌وچند روزۀ خرمشهر است. داستان از دو روز قبل از حملۀ عراق یعنی 29 شهریور سال 59 شروع می‌شود و تا پایان چهارم آبان‌ماه همان سال ادامه پیدا می‌کند. شهسواری برای نگارش «ایرانشهر» حدود چهار سال زمان گذاشته و جزئی‌ترین مدارک و فیلم‌ها و خاطرات مربوط به این مقاومت را جمع‌آوری کرده و با دادن پروبال داستانی به مستندات، اثرش را به‌صورت رمانی حماسی در مجموعۀ «ایرانشهر» عرضه کرده است. بد نیست بدانید در جلد اول این مجموعه، تنها تا پایان روز سوم مقاومت روایت شده است! 

  تحریر دیوانگی،‌ مهدی زارع،‌ شهرستان ادب

«ترم آخر دانشگاه، خوابگاه پر بود و مجبور بودم با چند نفر از رشته‌های دیگر هم‌اتاق شوم. همیشه همان اوایل شب کسی گرسنه‌اش می‌شد. فرقی نداشت کدام‌مان باشیم. کتاب‌ها را کناری می‌انداختیم و هرکس کاری می‌کرد. بعد از شام دور هم می‌نشستیم و تا نزدیک صبح بازی می‌کردیم. آن شب یکی فال هم گرفت. ورق‌ها را چندتا چندتا چید و بعدش برگرداند و مدام کنارشان گذاشت. دوباره چیدشان. چندباره چیدشان و آخرش هم گفت آرزویم شبیه خیال است. گفت دارم پشت دود، خانه می‌سازم. گفت آخرش می‌رسم، اما سخت است. چیزهایی شبیه همین جملات گفت، حالم گرفته بود. یکی چیزی گفت. لیوان نیم‌خوردۀ چای را پرتاب کردم و او سرش را دزدید و لیوان به دیوار خورد و همه ساکت شدند و بوی پارچۀ نم‌دار همه‌جا را گرفت. فردا از آن خانه رفتم. مجبورم کردند».

خانه، یکی از اِلِمان‌هایی ا‌ست که «مهدی زارع» در «تحریر دیوانگی» به شکل‌های مختلف به آن پرداخته است. «تحریر دیوانگی» رمانی 143 صفحه‌ای از مدرسۀ رمان مؤسسۀ شهرستان ادب به قلم نویسندۀ «اتوبوس پاکستانی» است. زارع در رمان اجتماعی و آرمان‌شهرگرایانه‌اش (اتوپیایی) که لایه‌های عشقی نیز دارد، قصۀ مردی فلک‌زده را روایت می‌کند که ناگاه صاحب ارثی کلان و غیرمنتظره می‌شود. ارثی که ظاهراً باید پایانی بر ناکامی‌های زنجیروار او باشد، اما این تازه آغاز داستان است. داستانی پر از خرده‌روایت‌هایی بکر که گاه تنه به تنۀ رئالیسم جادویی نیز می‌زنند!

تصاویر
  • از ایرانشهر تا تحریر دیوانگی
ثبت امتیاز
اشتراک گذاری
نظر جدید

جستجو

آرشیو زمانی

آبان 1403 (1) مرداد 1403 (1) اردیبهشت 1403 (1) اسفند 1402 (1) بهمن 1402 (1) دی 1402 (2) آذر 1402 (4) مهر 1402 (2) شهریور 1402 (1) مرداد 1402 (4) تیر 1402 (2) اردیبهشت 1402 (4) فروردین 1402 (6) اسفند 1401 (9) بهمن 1401 (4) دی 1401 (7) آذر 1401 (7) آبان 1401 (9) مهر 1401 (2) اسفند 1400 (2) بهمن 1400 (1) دی 1400 (2) آذر 1400 (3) شهریور 1400 (1) مرداد 1400 (3) تیر 1400 (1) خرداد 1400 (1) اردیبهشت 1400 (3) فروردین 1400 (3) اسفند 1399 (1) مهر 1399 (3) مرداد 1399 (1) تیر 1399 (6) خرداد 1399 (1) بهمن 1398 (3) دی 1398 (6) آذر 1398 (7) آبان 1398 (13) مهر 1398 (7) شهریور 1398 (8) مرداد 1398 (8) تیر 1398 (11) خرداد 1398 (7) اردیبهشت 1398 (15) فروردین 1398 (3) اسفند 1397 (20) بهمن 1397 (5) دی 1397 (5) آذر 1397 (8) آبان 1397 (2) مهر 1397 (7) شهریور 1397 (12) مرداد 1397 (6) تیر 1397 (6) خرداد 1397 (6) اردیبهشت 1397 (5) فروردین 1397 (1) بهمن 1396 (3) آبان 1396 (3) مهر 1396 (1) شهریور 1396 (1) تیر 1396 (5) خرداد 1396 (2) اردیبهشت 1396 (3) بهمن 1395 (2) دی 1395 (2) آذر 1395 (3) آبان 1395 (4) مهر 1395 (2) شهریور 1395 (1) مرداد 1395 (1) خرداد 1395 (3) فروردین 1395 (1) اسفند 1394 (2) بهمن 1394 (2) دی 1394 (3) آذر 1394 (4) آبان 1394 (9) شهریور 1394 (1) خرداد 1394 (2)